خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

828

یادمه سوم راهنمایی بودم، یه کاریکاتور کشیدم که کره زمین رو نشون میداد، بعد یه ساختمون دراز ازش اومده بود بالا که روش تابلو دبلیو سی زده بود. یه ماهواره هم داشت تو مدار زمین میچرخید، ازش یه دوربین اومده بود بیرون داشت از سقف ساختمونه داخلو نگاه میکرد


+ عاغا هِی من میگم این چیزا رو، بهم میگن توهم توتئه داری ( توطئه بود یا طوتئه؟ خنگ شدم بخدا! ) حالا این و این رو بخونید ...

نظرات 4 + ارسال نظر
ﺁﺳﻴﻪ جمعه 24 مرداد 1393 ساعت 23:50

ﻧﻪ ...
ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪ ﻫﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﻣﻴﺮﻓﺘﻢ ﺩﺳﺘﺸﻮﻳﻲ ﺗﻮ ﺣﻴﺎﻁ ﺩاﺷﺖ ﻧﻤﻴﺮﻓﺘﻢ ﺗﻮ ﺩﺳﺘﺸﻮﻳﻲ...
ﻣﻴﮕﻔﺘﻢ ﺧﺪا اﺯ ﺁﺳﻤﻮﻥ ﻧﮕﺎﻣﻮﻥ ﻣﻴﻜﻨﻪ...
ﺩﺳﺘﺸﻮﻳﻲ ﺑﺎﻳﺪ ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪ ﺑﺎﺷﻪ ﻛﻪ ﺁﺳﻤﻮﻥ ﻧﺰﺩﻳﻜﺶ ﻧﺒﺎﺷﻪ ﺧﺪا ﺩﻳﺪ ﻧﺰﻧﻪ...



یاد چی افتادم ... دستشویی قدیمیا بود؛ اون مثلثیا. نه نه شبیه یه هرم بود با قاعده ی مستطیل که برعکس گذاشته بودن تو زمین. از چاه ترسناک تر بودن

ﺁﺳﻴﻪ جمعه 24 مرداد 1393 ساعت 15:15

ﺣﻴﺎﺗﻲ ﺗﺮﻳﻦ ﭼﻴﺰﻱ ﻛﻪ ﻣﻴﺘﻮﻧﺴﺘﻲ ﺑﻜﺸﻲ ﻫﻤﻮﻥ ﺳﺎﺧﺘﻤﻮﻧﻪ ﺑﻮﺩﻩ...

ﻳﺎﺩ ﻳﻪ ﺧﺎﻃﺮﻩ اﻓﺘﺎﺩﻡ

خواهش میکنم قابل شما رو نداشت

عاغا از خنده ت معلومه خاطره ت مدل خاطرات مدرسته

لیدا پنج‌شنبه 23 مرداد 1393 ساعت 21:59

توطئه درست هست

ممنون :)

م پنج‌شنبه 23 مرداد 1393 ساعت 17:43

درست نوشتید

خب خدا رو شکر
حال نداشتم سرچ کنم؛ شیرازی ام دیگه

ولی شما خودتون رو بزنید به اون راه، فکر کنید میخواستم رئال بنویسم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.