خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

834

از ساعت 9 همه آپشنای مورد نیاز واسه خوابیدن رو فراهم کردم، ولی دوست ندارم بخوابم. بعضی شبا آدم هی منتظره، هی منتظره، بازم منتطره اما جواب نمیگیره. بدبختی اینه که حتی نمیدونه چی میخواد. فقط منتظره و هی از خواب فرصت میگیره که دیرتر چشماشو ببنده ...


+ ببین چقدر گیج بودم که یادم رفت شماره پست قبل باید چند باشه، واسه همینجاشو خالی گذاشتم یادگاری بمونه

نظرات 2 + ارسال نظر
آسیه شنبه 25 مرداد 1393 ساعت 19:15

تا همین الان خواب بودم
نمیشه...خودت بهتر میدونی وضع رو...

میشه
خودت بهتر میدونی کار نشد نداره

+ فکرنکن این حرفا رو بزنی، من بیخیال طبقه سوم میشما

ﺁﺳﻴﻪ شنبه 25 مرداد 1393 ساعت 15:56

ﻫﻴﭽﻲ ﺑﺪﺗﺮ اﺯ اﻳﻦ ﻧﻤﻴﺸﻪ...

ﺩﻟﻢ ﺧﻮاﺏ ﺧﻮﺏ و ﺁﺭﻭﻡ ﻣﻴﺨﻮاﺩ...ﺧﻴﻠﻲ ﺁﺭﻭﻡ...

خب دیگه به حرف من گوش نمیدی که تقصیر خودته

+ میاد ان شا الله. تمرین کن واسش که دیگه دستتو نسوزونی زشته

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.