خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

855

یاد اون موقع ها افتادم که وقتی ازم میپرسیدن کلاس چندمی، میگفتم سال دیگه میرم مثلا پنجم. انگار الآن بگن مقطع تحصیلیت چیه، بگم میخوام برم ارشد ... نه، میخوام برم با میرم فرق داره، اونقدر محکم بیان نمیشه. کلا  شاید اصن نشه!


+ پاشم برم به این آخرین کلاس برسم و از دست دانشگاه خلاص شم. یکشنبه ها از کله سحر تا بوق سگ بیرونم ... میخوام ولی از نق زدنام کم کنم. چند وقته گاهی تو فکرش میرم :)

نظرات 1 + ارسال نظر
ﺁﺳﻴﻪ یکشنبه 26 مرداد 1393 ساعت 14:14

ﺁﻓﺮﻳﻦ اﻭﻥ ﺁﻗﺎﻫﻪ ﺧﻮﺏ...ﻏﺮ ﺯﺩﻥ ﻫﻴﭽﻲ ﺭﻭ ﺣﻞ ﻧﻤﻴﻜﻨﻪ...

شما میخ آهنین رو با پتک بزن تو سر سنگ، اگه سوراخش نکرد، شک نکن حداقل میشکندش
اگه هم نشکوند، یه ترک میندازه که بعداً آب زحمت ترکوندشنو بکشه

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.