خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

870

چقدر امشب مزخرفه خدا. خیلی وقت بود اینطوری نشده بودم. فکرمیکردم آدم شدم، اما نه، هنوزم سر هیچ و پوچ میزنه به سرم در حالی که نسبتی هم با پیاز ندارم :/


+ خدایا زودتر یه فرجی کن خودت که میدونی چی دارم میکشم ...

نظرات 3 + ارسال نظر
mahshid سه‌شنبه 28 مرداد 1393 ساعت 22:40

khoda azinkara balad nis
age ham has daghighan vaghti man mikham dg balad nis

چی بگم
اگه قرار بود ما سر از کارش دربیاریم که بنده نبودیم، خودِ خدا بودیم

ولی خب سخته
خیلی

آسیه سه‌شنبه 28 مرداد 1393 ساعت 19:26

یعنی نه سر پیازی نه ته پیاز؟

من یه نفرو میشناسم که هیچ ربطی هم بهش ندارم اما چون میشناسمش وقتی ازش اشتباه میبینم نارحت میشم اما نمیتونم کاری کنم
این ناراحتم میکنه

این مثال ربطی نداره ولیواسه روشن تر شدن حرفم میگم:
ما آدم مست و معتاد زیاد دیدیم.
حالا اگه خدای ناخواسته تو آشناها کسی رو اینطوری ببینیم، آیا حسمون مشابه وقتیه که یه غریبه رو تو خیابون دیدیم که مثلا خماره یا مسته؟

خاکستری سه‌شنبه 28 مرداد 1393 ساعت 11:05

ان شاءالله که حل میشه

ممنون
با دعای شما ...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.