خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

881

گمونم بین پنجم ابتدایی و اول راهنمایی بودم که پولین رو خوندم. باور کنید اون موفع و حتی تا همین چند دقیقه پیش حتی برام مهم نبود نویسنده ش کی بوده. بچه بودم دیگه، نمیفهمیدم! اما یه هو، یه لحظه، یه وبلاگ باعث شد یادش بیفتم و سرچش کنم این کتاب محبوب دوران بچگیمو. اگه گیرش بیارم دوباره حتما میخونمش ... اینجا رو اگه دوست داشتید بیشتر بدونید در موردش بخونید


+ عاغا من حداقل 8بار داستان های امیل رو خوندم. هنوزم پا بده و خراب احوا باشم میخونم. حیف که اون ولایته و من ...

نظرات 2 + ارسال نظر
آناهیتا چهارشنبه 29 مرداد 1393 ساعت 19:07

این داستانه... خوب بودا, ولی یه جورایی شبیه رمانای جین آستینه.

البته هر سبک داستانی طرفدارای خودشو داره بهرحال.

تو اون سن خوب بود دیگه
ما که اندازه شما نیست سوادمون :)
یه کم دست پایین تره توقعاتمون

ﺁﺳﻴﻪ چهارشنبه 29 مرداد 1393 ساعت 02:44

اﺯ اﻭﻥ ﻣﻮﻗﻊ ﻛﺘﺎﺏ ﻣﻴﺨﻮﻧﺪﻱ???
ﺑﻪ ﺟﺎﻥ ﺧﻮﺩﻡ ﺗﺎ ﺩﺑﻴﺮﺳﺘﺎﻥ اﮔﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻛﺘﺎﺑﻲ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ...
ﺩﺭﺱ ﻋﺎﺩﻱ ﻋﺎﺩﻱ ﻧﻤﻴﺨﻮﻧﺪﻡ ﻛﻪ ﻣﺠبﻮﺭ ﺑﻮﺩﻡ ﭼﻪ ﺧﻮاﺳﺘﻪ ﻛﺘﺎﺏ ﻏﻴﺮ ﺩﺭﺳﻲ ﻛﻪ اﺟﺒﺎﺭﻱ ﭘﺸﺘﺶ ﻧﻴﺴﺖ...

بعد از اول ابتدایی که خوندن یاد گرفتم همیشه کتاب میخوندم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.