ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
مردم این شهر، انقدر زمانشون رو تو حرکت کردن خرج میکنن، که یادشون میره گاهی ایستادن و به اطراف نگاه کردن، چه لذتی میتونه داشته باشه. و خوشبخت اونی که علاوه بر خودش، آدمای دیگه رو هم تشخیص بده ...
+ یه جوی سیمانی یا لاستیکی، شاید آب رو با کمترین هدررفت به مقصد برسونه، اما همیشه حاشیه ی خودش رو از سبزیِ زندگی بی بهره میذاره. و این چقدر تلخ و گُمه!
ینی میگی من خوشبختم که انقده حواسم به کارای ریز آدماس؟
چی بگم والا!!
اندازه نگه دار که اندازه نکوست
نمیدونم چقر حواسته ولی گمونم جمله ی بالا به دردت بخوره :)
khob in hame hadar raft az bihavasie
nemishe ke adam havasesh be bihavashish bashe
خوب دیگه. به نظر من اتفاقا یه کم اگه دقت کنیم میبینیم دست خودمونه رفیق :)
vali man inghad hadar raft daram k bazi vaghta be oon simania kheyli hasoodim mishe
هدرم میخوای بری باید حواست باشه جا و اندازه ش درست باشه
یه وقت میتونی یه درخت رو سیراب کنی، یه وقتم ممکنه یه بوته ی خار رو
باید بدونی کجا داری از خودت مایه میذاری
چقد دوس داشتم این پستو...
هم خودش خوب بود هم پلاسش
ﻛﻼ ﺯﻧﺪﮔﻴﺸﻮﻥ ﺗﻮ ﺩﻭﻳﺪﻥ و ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﻧﺮﺳﻴﺪﻥ ﺧﻼﺻﻪ ﺷﺪﻩ...
خیلی جمله ت خوب بود ...
ذهنشون با دویدن تعریف شده، کلا مقصدی وجود نداره حتی به صورت مقطعی که یه کم بعدش وقت کنن حتی پشت سرشون رو ببینن