خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

882

مردم این شهر، انقدر زمانشون رو تو حرکت کردن خرج میکنن، که یادشون میره گاهی ایستادن و به اطراف نگاه کردن، چه لذتی میتونه داشته باشه. و خوشبخت اونی که علاوه بر خودش، آدمای دیگه رو هم تشخیص بده ...


+ یه جوی سیمانی یا لاستیکی، شاید آب رو با کمترین هدررفت به مقصد برسونه، اما همیشه حاشیه ی خودش رو از سبزیِ زندگی بی بهره میذاره. و این چقدر تلخ و گُمه!

نظرات 5 + ارسال نظر
sevda پنج‌شنبه 30 مرداد 1393 ساعت 22:28

ینی میگی من خوشبختم که انقده حواسم به کارای ریز آدماس؟
چی بگم والا!!

اندازه نگه دار که اندازه نکوست

نمیدونم چقر حواسته ولی گمونم جمله ی بالا به دردت بخوره :)

mahshid پنج‌شنبه 30 مرداد 1393 ساعت 14:18

khob in hame hadar raft az bihavasie
nemishe ke adam havasesh be bihavashish bashe

خوب دیگه. به نظر من اتفاقا یه کم اگه دقت کنیم میبینیم دست خودمونه رفیق :)

mahshid چهارشنبه 29 مرداد 1393 ساعت 22:56

vali man inghad hadar raft daram k bazi vaghta be oon simania kheyli hasoodim mishe

هدرم میخوای بری باید حواست باشه جا و اندازه ش درست باشه
یه وقت میتونی یه درخت رو سیراب کنی، یه وقتم ممکنه یه بوته ی خار رو
باید بدونی کجا داری از خودت مایه میذاری

آناهیتا چهارشنبه 29 مرداد 1393 ساعت 19:07

چقد دوس داشتم این پستو...

هم خودش خوب بود هم پلاسش

ﺁﺳﻴﻪ چهارشنبه 29 مرداد 1393 ساعت 02:46

ﻛﻼ ﺯﻧﺪﮔﻴﺸﻮﻥ ﺗﻮ ﺩﻭﻳﺪﻥ و ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﻧﺮﺳﻴﺪﻥ ﺧﻼﺻﻪ ﺷﺪﻩ...

خیلی جمله ت خوب بود ...

ذهنشون با دویدن تعریف شده، کلا مقصدی وجود نداره حتی به صورت مقطعی که یه کم بعدش وقت کنن حتی پشت سرشون رو ببینن

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.