خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

883

تو مسیر کلاس تا برسیم مترو یکی از این تقاطع های غیر همسطح مدرس رو رد میکنیم. دیروز وقتی واردش شدیم یه لحظه دلم خواست همونجا پشت نرده ها بشینم و بی توه به آدما و ماشینایی که از پشت سرم رد میشن، ماشینای پایین رو نگاه کنم تا غروب بشه و روشن شدن چراغاشون و کادرایی که خیلی وقته ثبتشون نمیکنم ...


+ نه حال و نه عادت چرکنویس کردن ندارم وگرنه واسه این پست پلاس نداشتم بگم کلاً

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.