خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

915

یه روزی نشستم و با خودم فکرکردم چی از دنیا میخوام. دیدم هیچی. نه پول بیشتر از بخور و نمیر، نه خونه زندگی شاهانه، نه کار و کاسبی سکه. نه حتی تیپ و قیافه. همین حالاشم کل زندگیم که هرچی هم میخواستم، انصافا خانوده کم نمیذاشتن و برام تهیه میکردن، توی یه ساک جا میشه.


+ معشوقه ی دنیام خوندن و دونستن بود. چیزی که دارن ازم میگیرنش، چیزی که نمیخوان دنبالش برم ... باورش سخته که دارم میمیرم؟!

نظرات 2 + ارسال نظر
آسیه دوشنبه 3 شهریور 1393 ساعت 15:06

این خوندن و دونستن تونسته برات چکار کنه؟؟؟
این همه خوندی و دونستی نتیجش چی بوده؟؟؟

واقعاً هیچی
اقیانوس با عمق 2 میلیمتر
این آب تا وقتی یه جای عمیق نداشته باشه، چیزی جز کرو و حلزون توش رشد پیدا نمیکنه

mahshid دوشنبه 3 شهریور 1393 ساعت 10:37

Asan chera nazareshun vasat moheme? Age mikhay ykario anjam bedi mitooni motmaenam age pash vaysi kac joloto nemigire
albate vase khodet sakht mishe vali hadeaghal midooni chizie k khodet khasti

چون فقط قصه نظر اونا نیس
اگه نظر اونا هم مسیر خواست خودم بود، میتونستم بقیه چیزا رو نادیده بگیرم یا تحمل کنم
اما وقتی نیست ... خودم و خودم
و این کافی نیس

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.