خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

935

مادر دوستم سرطان داشت. سه سال تمام باهاش جنگید. ما فقط شب آخر فهمیدیم. وقتی دکترا گفتن دیگه فقط دعا و جناب رفیق تلفن زد و با گریه گفت دعا ...


+ شنیده بودم بار اول که چشم به کعبه می افته، دعا مستجابه. 15-16 سالم بود. گفتم خدایا! من تحمل ندارم. بذار زودتر از بقیه مسافر بشم ... خدایا! حرفم هنوز همونه. دعامو یادت نره ...

نظرات 2 + ارسال نظر
م شنبه 15 شهریور 1393 ساعت 08:21

بله میگن ولی نمیشه ...

خدا کنه همین یه بار بشه ...

آسیه چهارشنبه 12 شهریور 1393 ساعت 23:02

روحش شاد...

ایشالا سایه همه پدرا و مادرا بالای سر فرزنداشون باشه...

ان شا الله ...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.