خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

954

همیشه ی خدا هر وقت لازم بود یکی بیاد نگام کنه بگه آهای و من بدون جواب لبخند بزنم و دلم قرص بشه، نبود. تازه این حالت خوبشه، حتی وقتی همچین موقعیتی لازم هم نبود، بازم کسی نبود.


+ متنفر از اینکه تیریپ این بچه جقله های 15-16ساله رو داشته باشم که از زندگی و دنیا هیچی ندیدن. ولی خب، یه وقتایی دارم دیگه ...

نظرات 1 + ارسال نظر
سارا پنج‌شنبه 20 شهریور 1393 ساعت 01:11

عجب ...

آره عجب

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.