خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

960

عاغا من اصلاً دستم به کار کردن رو این پایان نامه نمیره. استاد گفت بهش برس یه کم آبادش کن ولی اصلاً انگاری طلسم شده. فقط میخوام تموم بشه. دیگه واقعا داره حالم بهم میخوره


+ شیت بندی. نشستم نیگاش میکنم؛ خدا بخیر بگذرونه. میترسم آخرش فردا استاد ببینه بگه نه فایده نداره، برو بعداً بیا!

نظرات 3 + ارسال نظر
آناهیتا شنبه 22 شهریور 1393 ساعت 14:49

هرجور راحتید...
امیدوارم بهترین اتفاق ممکن بیوفته و استاد از دنده ی خوشحالی بیدار شده باشه و یه نمره ی خوب بده :)

ممنون
مطمئنم دعاهای دوستان خیلی مؤثر بود وگرنه خودم دعا دعا میکردم کارمو رد نکنن و نگن برو ترم بعد دوباره بیا ...

خاکستری جمعه 21 شهریور 1393 ساعت 19:44 http://graymind72.blogfa.com/

ان شاءالله که همه چیز بخیر میگذره

از دعای شما ...

آناهیتا جمعه 21 شهریور 1393 ساعت 17:37

کمکی از من بر میاد؟
بی تارف؟ الان کار خاصی ندارم اگه کاری هس ک بتونم بکنم خوشال می شم

ممنون
نه دیگه خودم یه کاریش میکنم تا صبح هرچه بادا باد :)

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.