خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

962

امروز تلفن زدم داداشم ببینم کار شهرداری چی شد؛ وقتی بهش گفتم فارغ شدم گفت بشین درس بخون واسه ارشد، سر کارای بیخود نرو تا ببینیم چی میشه کرد. این همه کلنجار رفتم ذهنم از درس کنده بشه، باز افتادم تو برزخ ...


+ آقا مامانم راضی به درس خوندنم نیستن. میگن کار. انقدر فلسفه های مختلف و موجه تو کله م از همه طرف ریخته که باز عین خر تو گِل فرو رفتم :/

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.