خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

988

رو اعصابه شرکت. از صبح تا غروب. کاری نیست. وقت تلف میکنم تا شب بشه. خونه اگه بودم یه کم میشد حداقل زبانامو بخونم. اینطوری فقط صبح میرم و عصر با یه خستگی مفرط جسمی بر میگردم در حدی که هیچ کار دیگه ای نمیتونم انجام بدم. لعنت بهش. آدم بیگاری بده ولی بدونه یه چیزی داره بهش اضافه میشه صدبرابر راضی تره. وقت تلف کردن وقتی حال میده که ازش آدم لذت ببره؛ یه کم خوش بگذرونه. نه اینکه هی خود خوری کنه که چرا اینطوری داره روزا رو شب میکنه ...


+ چقدر اینجا سوت و کوره. اون یکی بلاگمم هم همینه. اینا نشونه های اومدن پاییز لعنتیه

نظرات 6 + ارسال نظر
ﺁﺳﻴﻪ سه‌شنبه 1 مهر 1393 ساعت 16:04

ﭘﺎﺭﺳﺎﻝ اﺯ اﻭاﺧﺮ ﺷﻬﺮﻳﻮﺭ ﭘﺮﻭﻧﺪﻩ ﻫﺎﻱ ﻣﺎ ﺑﻪ 1/5 ﺭﺳﻴﺪ...
اﻳﻦ ﻭاﺳﻪ ﻣﺎ ﺭﻛﻮﺩ ﺑﻮﺩ...
ﺑﻠﻪ ﻣﺎ ﭼﻮﻥ ﻫﻤﺶ ﺑﺎ ﻣﺠﺮﻡ ﺳﺮ و ﻛﺎﺭ ﺩاﺭﻳﻢ ﻛﺎﺭﻣﻮﻥ ﺗﻌﻂﻴﻠﻲ ﻧﺪاﺭﻩ...

خب اینو هم من میگم که تعداد پروژه های ساختمونی ای که در حد ما باشه و تو این 6ماهه شروع شده شاید از همون 1/5 پارسال شما هم کمتره. اصلاً مسکن تو رکود وحشتناکی افتاده که هیشکی فعلاً دست تو ساخت و ساز نمیذاره. ضمن اینکه پاییز خود به خود آمارش شدیداً افت میکنه بخاطر شرایط فصلی

لیدا سه‌شنبه 1 مهر 1393 ساعت 01:16

اوکی !!!
شاد باشی ...

ممنون

آسیه سه‌شنبه 1 مهر 1393 ساعت 00:05

نمیدونم چی بگم...
خودم ترجیح میدم الان این وضع رو داشته باشم...
این وضع رو دقیقا من پارسال داشتم ولی گذشت...

خدا بزرگه...

وضع پارسال شما رو ما کم و بیش میخوندیم دیگه تو وبلاگت
غیر از اینه؟
بخدا من خیلی چیزا رو نمیگم
نه ایجا نه تو اون وبلاگای دیگه م
وگرنه بهم حق میدادی

لیدا دوشنبه 31 شهریور 1393 ساعت 21:25

خب کتابهای زبانت رو ببر اونجا بشین بخون :)
پاییز هم فصل خیلی قشنگیه، کافیه قشنگ نگاش کنی ...

نظر خودت چیه؟
اگه میشد تا حالا به ذهن خودم نرسیده بود؟

هر آدمی حق داره از یه سری چیزا خوشش نیاد؛ گمونم!

فرزانه دوشنبه 31 شهریور 1393 ساعت 20:40

نه این که بیگاری رو میگی هم درست نیست...
کاش هر کسی واقعا اونجایی می بود که باید باشه.
نه این وضع...



+پاییز که میاد دو تا حالت هست. یا کنارت هست و دنیا میشه بهشت.یا کنارت نیست و همه جا میشه غم و جهنم

جمله سنگینی بود؛ اینجا دنیاس. اگه قرار بود هر کسی سرجای خودش باشه اسمشو میذاشتن اون دنیا!

+ اون موقع ها هم که هپروت زده بودم و متوهم، از این فکرا تو مخیّله م جا نداشت.
++ پلاست بیشتر از یه نظر ساده، شبیه یه تیکه شعر سپید و اینا بود

حامد دوشنبه 31 شهریور 1393 ساعت 18:33 http://www.hamedh.com

وقت واسه تلف کردنه

واسه شما احتمالا اینطوریه

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.