خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

992

عاغا من امروز با سختگیرترین افسر آموزشگاه های شمال تهران امتحان دادم. طرف معروفه، بعضی آموزشگاه ها وقتی میره، ملت میان انصراف میدن از امتحان. من با این قبول شدم، خودشم گفت خیلی مسلطی، ولی اون یارو فقط چون بهش برخورده بود که افسر دوم فرستاده بودنش، اومد شیک همه رو رد کرد :/


+ یه مثل خودم ساختم الآن: خوابیدن حال نمیده؛ مزه شیرازی بودن به اینه که لحظه لحظه ی کار نردنو حس کنی در بیداری :پی

نظرات 1 + ارسال نظر
معصومه پنج‌شنبه 10 مهر 1393 ساعت 11:11 http://escape1981.blogsky.com

مااا که نمی دونیم مااا که تهرونی نیستیم مااا که یکی از بهترین افسرهای تهران و نمی شناسیم مااا که ۱۰ سال پیش تصدیقمون و گرفتیم ماااا که اصلا اون ضرب المثل من در اوردیتون و نفهمیدیم ولی مااا می تونیم تبریک بگیم نه خب بعد از این همه امتحان دادن موفق هم نمی شدین یعنیذمن موندم اچن استاد چطور پایان نامه رو نمره داااد....یعنی شما یه دوست مثل ماا داشته باشید فاتحه تون خوندس

اقا مبارکه خوشحال شدم ...یه موستانگی استونی پورشی یه چیزی بخر خوشحال تر شیم

والا چو پول آید یه پراید هاچ بک میگیرم میرم خط هروی ونک دربستی سوار میکنم بهتر از این شرکتیه که دارم بیگاری میدم

والا ما تصدیق دوس نداشتیم، الآنم از سر اجبار رفتیم گرفتیم

+ من از 9سالگی رانندگی کردم تا 17 سالگی. رانندگی کامیون هم کردم حتی. طی یه سری اتفاقات و اینا از رانندگی متنفر شدم و نرفتم دنبال گواهینامه.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.