خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

982

صبح بعد یه سال با منشی سابق شرکت یه مکالمه کوتاه داشتم. یه هو دراومده میگه شما مایه عزت مایید. میگم چه عزتی؟ میگه همین که آدم سالمی هستی مگه کم چیزیه؟ دلم سوخت به حال خودم. فقط گفتم من و شما برخوردمون محدود بوده، همه آدما ایراد دارن، حتماً فبرضت نشده شما بدیای ما رو ببینید ...


+ امشبم دلم سوختا. چند روزه داره میسوزه. خدا میدونه. به این شب عزیز و صاحبش قسم بد دلم سوخته ...

نظرات 3 + ارسال نظر
م دوشنبه 14 مهر 1393 ساعت 18:18

فقط آدم های خوب ، به خوبی خود شک دارند.
از " پل استر "

یادم رفته بود

:)

شما یه کتابخونه دارید تو سرتون، نه؟
هزار ما شا الله

( زدم به تخته، میزم چوبیه )

م دوشنبه 14 مهر 1393 ساعت 18:14

ی جمله ای هست که میگه:

فقط آدم های خوب ، به خوبی خودشون شک دارند

خب من شک ندارم
میدونم خوب نیستم، میتونم هم برای اثباتش هزار و یک دلیل بیارم

آسیه یکشنبه 13 مهر 1393 ساعت 17:47

دروغ نگفته...
حقیقت بوده و بس...

دیدم بوی جیگر میاد...

اینطوری به آدم نگن راحت تره
اسم ماها شده پپه، اسم عیر ماها شده بچه زرنگ

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.