خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

978

عه عه عه تو مترو دروازه شمرون یه جمله ی عالی اومده بود به ذهنم یادم رفت بنویسمش. گفتم عالیه واسه پلاس امشبا، عجب خنگم؛ تازه سکو رو هم اشتباه رفتم نزدیک بود بجای شرق برم غرب این آخر شبیه ...


+ از استاد جدید راضی ام؛ اخوئه ولی من ازش راضی ام. خدا کنه تا آخر ترم خوب پیش بره که ترم بعد با خیال راحت دوزبانه بشم. بشم یعنی؟ کانورسیشن انگلیسی رو اضافه کنم؟

نظرات 3 + ارسال نظر
گچ رنگی سه‌شنبه 22 مهر 1393 ساعت 10:30

خب فایده اش همینه دیگه!
اینکه خالی میشی:)
اینکه چیزایی که اذیتت می کنن و از خودت دور می کنی:)
یه جا خوندن،نوشتن خاطرات همیشه برای این نیست که خاطراتت یادت بمونن،بعضی وقتا برای اینه که فراموش کنی!
و این...خیلی خوبه!

نه لزوماً
از یه جا به بعد برعکس میشه اثرش
ولی اون به یاد موندنه رو قبول دارم :)

گچ رنگی شنبه 19 مهر 1393 ساعت 18:58


این واسه منم خیلی پیش میاد:)

من 3سال هیچی ننوشتم
میدونی چرا؟
چون ندیدم و نمیبینم فایده ای داشته باشه
الآنم اگه حرف نزنم میترکم وگرنه همین چند تا خط هم نبودن

ﺁﺳﻴﻪ شنبه 19 مهر 1393 ساعت 12:31

ﻳﻪ ﺑﺎﺭ ﻣﻦ اﻳﻦ اﺷﺘﺒﺎﻩ ﺭﻭ ﻛﺮﺩﻡ و ﻛﻠﻲ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﻓﺤﺶ ﺩاﺩﻡ....

ﺧﺪا اﺳﺘﺎﺩاﻱ ﺧﻮﺏ ﺭﻭ ﺣﻔﻆ ﻛﻨﻪ...

کدوم اشتباهو؟ جمله اومدن به ذهن و ننوشتن و بعد فراموش کردن؟

خدا استادای بد رو هم خوب کنه :)

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.