خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

968

هستم. خوب به نظر میرسم. میخندم. حرف میزنم. پاش بیفته گاهی حتی مثل دیروز زیر بارون میدوم اما تن به پناه بردن زیر سایه بون مغازه های غریبه نمیدم اما ... یه چیزایی ناگفتنی میمونن. نه انیکه نخوای بگی، واسه اینکه کلمه ها براشون پیدا نمیشه، یا اگه میشه، کنار هم نمیشینه


+ نازک آرای تن ساق گلی ...

نظرات 2 + ارسال نظر
گچ رنگی پنج‌شنبه 1 آبان 1393 ساعت 14:29

خب خداروشکر که هستی:)

ممنون :)

mahshid چهارشنبه 30 مهر 1393 ساعت 20:23

darad mishekenad alan? :/

کار هر روز و هر ساعت و هر لحظه شه مهشید ...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.