گمونم تو خیلی از دانشگاه ها باشه جاهایی که با پسوند و پیشوند لاو نامیده بشه؛ تو دانشگاه تهران بهش میگن لاوگاردن که پشت باشگاهه، تو دانشگاه اوّلیمم بهش میگفتن لاواستریت که پشت دانشکده ی افتصاد و مدیریت بود. بعد از شام، از سلف میرفتیم اونجا گاهی که داغون بودیم، من و امیر، ترم 3، ترنج نامجو رو میذاشتیم و دو تایی فقط گوش میدادیم و سکوت ... الآن با آهنگ خونه ی ما که چندتا پست قبل گفتم تو همون حسم؛ اما نه امیری هست و نه سلفی و نه تنهایی رفاقتانه و سراسر سکوتی ...
+ این رو گمونم 4سال پیش گرفتم؛ یه گوشه تو همین پایتخت کوفتی و دل مرده ...
یکی از عددای مورد علاقه ی من 52 بوده. درواقع جزو معدود عدداییه که اوّل نیست و من دوسش دارم. فقط هم به این خاطر که تعداد هفته های یه سال شمسی 52 تاس. هرچند هفته هیچ مبنای نجومی ای نداره و فقط یه قرارداد واسه راحت دیده شدن و تشخیص دادن روزای ماهه
+ واحدهای نجومیِ زمانی، بر اساس تقویم شمسی، روز و فصل و سال هستن و بر مبنای تقویم قمری، روز و ماه و سال. بقیه همه قرارداده. من اگه بودم همه چی رو اصن بر پایه 5 میچیدم. اونطوری تعطیلاتمونم بیشتر میشد؛ هرچند همین الآنشم کلاً از بیخ و بن تعطیلم :/
یه آقایی بود، همکار آقام بود، چندتا پسر داشت که همه کم و بیش از این آدمای بی اعصاب. ولی یه پسر خیلی خیلی خوب و آقا داشت، همه آقا بودن ولی این آقا تر بود. این آقا آقاتره، اومد دختر یکی از آشناها رو گرفت. اما قبل از ازدواجشون تصادف کرد و به رحمت خدا رفت. من دوّم راهنمایی بودم. و مدت ها با این موضوع درگیر بودم که اون دخترِ آشنای ما چقدر داره اذیت میشه. تو دوران نامزدی که همه چی گل و بلبله کسی رو که تمام آینده ش رو باهاش میدیده، از دست داده و ... مطمئنم هیچ وقت دردش آروم نمیگیره
+ دیدید آدم یه چیز مهم رو سال ها یادش میره؟ مثلاً یه باور، یه آرزو، یه اتفاق، یه قول، این مدلیا منظورمه. منم امروز یه هو یادش افتادم. اعترافی که تو پست 768 کردم ...
پاستوریزه نباشید. بچه هاتونم پاستوریزه تربیت نکنید. بزرگترین خیانت در حق یه آدم، این سبک تربیتیِ لیلی به لالا گذاشتنه که روز به روزم داره بیشتر بهش میدون داده میشه. بچه باید بزرگ بشه. این خدمت نیست که کمک کنید بچه بمونه! من میفهمم چقدرد درد داره که تو 27سالگی میبینم باختم و بزرگ نشدم :/
+ عاغا من وبلاگ گچ رنگی رو خوشم میاد ... از اسمش گرفته تا همه چی دیگه ش. البته هیچ دو آدمی مثل هم نیستن و مثل هم فکرنمیکنن
دلم یه جا میخواد واسه بودن، یه جا واسه بودنی که با نبودن فرق کنه. یعنی وقتی ... هیچی ولش کن ... از دلم بدم میاد وقتی یه هو همچین هوسی میکنه؛ من هیچ وقت خودخواه نبودم. نباید فراموش کنم یه روزی با تمام وجود از خدا خواستم کاری کنه که هیچ جا نباشم تا وقتی مسافر شدم هیچ دلی بخاطر نبودن من تنگ نشه و هیچ اشک و بغضی متولد نشه ... همیشه بزرگترین دردم اینه که آدمی بغض کنه، همیشه
+ رفته بودم واسه انصراف از دانشگاه، 7سال پیش. آخر شب پیاده زدیم به راه که از خونه یه گروه از بچه ها، بریم خوابگاه. دو تفر بودیم. به فرزاد گفتم "هیشکی اندازه من قدر آدما و بودنشون رو نمیدونه." به روی خودم نمیارم اما آره، هیشکی اندازه من تنهایی رو نمیشناسه ...
اینکه فکرکنیم کسی که میگه زندگی رو دوست ندارم، تارک دنیا شده، سخت اشتباهه. کسی که داره داد و بیداد میکنه و از درد میناله، اگه مطمئن بود کسی کاری نمیتونه بکنه و نمیخواست زندگی کنه، هیچ وقت دم نمیزد. باور کنیم حتی ناله کردن هم امید لازم داره ...
+ مرجان فرساد، آلبوم گلهای آبی، توصیه میکنم. اینجا میتونید آنلاین بشنوید و اگه خوشتون اومد دانلود کنید. خودم دو تا آهنگ خونه ی ما و دیشبش رو دوست دارم
استاد گرام با مدرک دکترای حقوق، امروز اعتراف کردن که سال دوم راهنمایی با معدل 13 شاگرد اول مدرسه شون بوده. بنده هم با مدرک دیپلم ریاضی، سال دوم راهنمایی با معدل 19.7 شاگرد احتمالا 10-15ام مدرسه! الآنم که ناقابل فقط 27سالمه!
+ یعنی یه آدمی در حد من بی عرضه بقرآن نوبره!
عاغا استاد این درس آخر ما چه استاد خوبیه. کاش هشت سال پیش که حرف و فکر داشتم و زبون گفتن باهاش آشنا شده بودم. جان خودم الآن کلی از باختام، بردای پر گل و یه طرفه بودن :(
+ اینا حرفه. یه وقتا ماهی رو انقدر دیر از آب میگیری، که حتی جون نداری بخوریش!
یه جناب کارشناسی فرموده طبق استانداردای جهانی، میزان انرژی لازم واسه یه بزرگسال، 2080کیلوکالری در روز هست. و با فرض اینکه خوراک، یک سوم هزینه ی زندگیه، سه برابر حداقل هزینه ی تامین مواد غذایی ای که این انرژی رو به آدم برسونه، میشه خط فقر. کشش ندم دیگه، این جناب خط بسته به بزرگی و کوچیکی شهر محل سکونت و مخارج وابسته، بین سیصد تا چهارصد و شصت هزار تومن در ماهه. حالا دیگه خود دانید، ما که زیرشیم خیلی شیک
+ اگه حافظ زنده بود، جرأت داشت طلب دولت فقر از خدا کنه؟ خدایی سواله، استفهام انکاری نیس
کلاً من آدم آهنگ بازی نیستم. ترانه گوش میدم اما از ایناش نیستم که آهنگ باز باشم. همه مدل موسیقی ای هم تو آهنگایی که خوشم اومدن در تمام ادوار زندگیم پیدا میشه. ولی کلاً این وسط حبیب جایگاه خودشو داره. شاید مهمترین دلیلشم این باشه که شعراشو میفهمه و خودش آهنگ میسازه براش؛ حداقل تو آهنگای قدیمیش که این نکته کاملاً مشهوده. از آ]نگای جدیدش هم زیاد خبر ندارم؛ کلاً کشف چیزای جدید وقتی تاریخ تو بورس بودنشون میگذره بیشتر حال میده از نظر من ;)
+ زمین میچرخه. و حتی بعد از سخت ترین روزها و شب ها، بازم میچرخه ... حتی اگه حرف دلم این آهنگ باشه
عاغا دو دقیقه هم نشدا! خانم افسره گفت دوبل بزن کنار وانت. سرازیری بود، با ترمز رفتم. وسطتش زد رو ترمز گفت تند رفتی، پیاده شو! تنها چیزی که مطمئنم توش مشکل ندارم پارک دوبله ها، آخه تند و کند بودنشم شد ایراد؟!
+ هر چیزی حساب کتاب داره. دو دو تا نه سه تا شدنش خوبه، نه پنجتا بودنش . کلا
الحمدلله :)
الآن فهمیدم آقام گفته امروز میره پیش مستاجری که خواهرم بحثش شد و فحش و این حرفا سر خراب کردن خونه، باز عذرخواهی کنه و بهش میگه خالی نکنه خونه رو. منم فوری پیام دادم داداشم که نذارید بره رو بزنه بهش. سفت بگیرید تخلیه کنه خونه رو.
+ داستان خیلی مفصله. 6سال پیش شروع میشه. حتما باید بنویسمش.
نمیدونم چطوری قضیه رو نگا کنم که دلم یه کم، فقط یه کم آروم بگیره. کسی هم حتی نیس که از فکرش کمک بگیرم. داره میترکه سرم ...
+ به مژگان خارهای راه رفتن ... زمزمه ی دست و پا شکسته و پر غلط این روزامه
عوارضی قم رو رد کردیم. یه این سفر برخلاف عید فطرای این چند سال که میرفتم تنها ولایت، با جناب خواهر رفتم و کاش نرفته بودم. خدا هیشکی رو درمونده ی دنیا نکنه که مرگ بهتر از این حاله ...
+ موضوع جدیه. میخوام فقط برم از اینجا. دارم میمیرم دیگه.
کاش دنیا معشوقه ی دوری داشت، دلتنگی اش آدم ها را به هم نزدیک میکرد...
+ اجازه دارم فکرکنم جهنمی که میگن، همین دنیاس؟
خیلی بی ربطه اما به عنوان یه پرسپولیسی و یه آرسنالی میگم همیشه واسه لباس تیمای محبوبم، ترکیب رنگ قرمز و سیاه رو بیشتر از قرمز و سفید پسندیدم. البته جا داره اینم اعلام کنم که قرمز و خاکستری رو کلا بهترتر میدونم که استفاده شدنش رو بخاطر نمیارم.
+ زیرنویس یه فیلمی نوشته بود پا کوچیکه از همه سریعتره. راست میگه. البته اگه تو بقیه چیزا برابر باشن!
یه هو از بیرون صدای جیغ و کمک خواستن یه زن شنیدم. چند بار تکرار شد. و صدای یکی دوتا مرد. مطمئن نیستم. دویدم تو حیاط. دیگه صدایی نبود. گاز یه ماشین شبیه پیکان شاید. و مامان و خواهرم که تو ایوون خوابیدن و هیچی نشنیدن. کاش خیالاتی شده باشم ...
+ اذان صبح به افق ولایت
خواهرمن نه سر پیازه و نه تهش. سال تا سال اینجا نمی اومد. تو همین دو سه روز چنان شری بپا کرد که بنده خدا آقام با 70و اندی سال سن، شاید ده بار از یه غریبه عذرخواهی کرد که سنش نصف اون بود. هرچند قطعا ختم نشده و باید منتظر عواقبش هم بود :/
+ از سر شب مغزم آش و لاشه. نه ادعای مردی دارم، نه دم از عقل میزنم. اما قدیمیا گفتن غصه ی دیوانه را ...
پرنده خیال ما گاهی کلاغ میشود. کاش زاغ میشد و قالب پنیری برمیداشت. کلاغ میشود، از این کلاغ های امروزی و شهری که در زباله ها به دنبال غذا میگردد. شاید از ترس آنکه روباه باز او را نفریبد ...
+ یه جرغه بود ناشی از حرف یه دوست که پیامک شد و رفت واسه خیلیا و پیش خودمون بمونه که کسی هم جواب نداد!
یه سخنرانی معروفی هست، یه جاییش میگه: خوشم اومد پشت یه وانتی نوشته بود دو دو تا میشه شونزده تا، کی به کیه؟! ... دوست دارم بگم میشه 25صدم چون تقلب کردی. متهمت میکنم، کی به کیه!
+ از جاهای سوت و کور میترسم. جاهایی که مثل الآن اینجا توش پرنده هم پر نمیزنه. تو دنیا از هیچی به اندازه تنهایی نمیترسم ...
میگن یه دیوونه، ولی من میگم یه احمق، یه احمق تر از احمق، یه احمق به تمام معنا خیلی شیک سنگی رو میندازه به چاه که هزار عاقل توان درست کردنشو ندارن. اینه خلاصه داستان سفر ما. زهر شد و خداداند
تا کی باید ترکشاش رو تحمل کرد ...
+ چی بگم از دست خواهرم. خدایا. خدا. خدا ...
پونزده سال پیش، سکه 30 تومن بود. 45تومن از قلک درآوردم، خواستم ربع سکه بگیرم، پدرگرام فرمودن آدم عاقل بانک رو ول میکنه، طلا میخره؟! گمونم چهارم یا پنجم ابتدایی بودم. این پول شد حساب سپرده بلند مدت 5?اله. 5سال بعد حساب به سر رسید و ما 80 و چند تومن گرفتیم و 90تومنش کردیم و گذاشتیم باز به همون حساب. 5سال دوم که سراومد دانشگاه بودیم و بانک خودش اصل و سود پول رو تو حساب جدید تمدید کرد. حالا سکه حدود یه تومنه. امروز صبح حساب رو بستم و چون یه ماه از موعد سررسیدش مونده، سود 5سال دوم و سوم به اضافه 5هزار تومن جریمه ازم کسر شد و خیلی شیک 85هزارتومن بهم دادن
+ هیچ ایده و امیدی به مملکتی که واو به واوش رو دزدی سواره ندارم. اینو در صادقانه ترین حالت ممکن، درحالی که نای پاشدن از روی صندلی بانک رو ندارم نوشتم و میگم ...
تو ای شور بوم غمین ... پر از خون دل و مهربان چهر ... تو ای دخت شرمگین امید ... تو را دوست دارم، اگر دوست دارم ... / فرهاد مهراد / پیر جاوید برنا
+ عاغا کامنتا هستا. با گوشی نمیشه جواب داد. گذاشتم وقتی سیستم و اینترنت دم دست بود جواب بدم و تایید کنم
ای کسانی که تنهایی یه اتاق دارید، بدانید و آگاه باشید که بدویترین راه تمرین زندگی با در نظر گرفتن حضور فردی جز خود رو مفت مفت از دست دادید و در توهم رفاه غرق شدید!
+ میتونم بعنوان یه جوجه معمار هزاران اتفاق به ظاهر ساده ی خونه های امروزی رو رد کنم!