خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

326

یه آفلاین خوب داشتم، سرچش کردم به چی و چی رسیدم ... :دی


+ دارم جمع بندی نهایی وبلاگ گروهی جدید رو انجام میدم و بعدش به دوستان خبر میدم :)

325

چی فکر میکردیم چی شد! الآن یادم اومد یه زمانی چقدر رو حرف ما حساب میکردن و میگفتن اون آقاهه استدلال و منطقش به بقیه میچربه. الآن که دیگه خودمم یادم رفته چطوری جرف میزدم، چه رسد به بقیه ....


+ داره دلم میسوزه. نمیگم چرا. حتی اگه کسی زورش بگیره

324

گُمِ گُمم الآن. یه چی خوندم که اصلاً لال شدم. البته چند ساعت یپش خوندم اما الآن زیرش تونستم کامنت بدم. هنک هنکم.


+ میشه یه فاتحه بخونید؟ نه دو تا بخونید، یکی واسه کسی که تو ذهنمه و دومی هم واسه همه درگذشتگان جمع خودمون. پیشاپیش ممنون

323

دل در این پیرزن عشوه گر دهر مبند ... کین عروسی ست که در عقد بسی داماد است / اون آقاهه / فالش های من درآوردی 

 

+ باز باد، من، آواز، ایستگاه اتوبوس و مثل همیشه انتظار...

322

عذر می خوام یعنی چی که تعداد بازدید 46 و تعداد بازدیدکننده صفر؟ یعنی درواقع چطوری صفر نفر 46 بار از این وبلاگ دیدن کردن؟! 

 

+ یاد آمارای رسمی افتادم که مثلا تعداد مراجع فلان سازمان 56.3 نفر بوده :))

321

یه وقتا میشه آدم بی خود و بی جهت حس خوبی داره و آرومه و فقط میترسه همینطوری بیخود و بیجهت هم این حس خوب بترکه. من الآن اینطوری ام


+ دنیا سوت و کوره. منتظرم همه بچه ها بیان کار وبلاگ گروهی رو قطعی کنیم و اینا

320

از وقتی یادم میاد، هر کی هر جا هر وقت بهم میگفت دعا کن، میگفتم خودش که کور نیست، میبسنه و میدونه. اگه هم لازم باشه اونقدری داره که بده. لال بودم، شاکی میشدم اما  بازم لال بودم. هنوزم لالم اما به بزرگی خلف بودن اون و ناخلفی خودم قسم دیگه به تنگ اومدم ... 

 

+ دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر ...

319

من اون مُلّایی ام که تو روضه و بالا منبر عالیه، اما وقتی میام پایین آن کارِ دیگر میکنه


+ نه فردا که عاشق دنیا میشم، همین امروز کاش جای فلانی بودم ...

318

انگاری گَردِ مُرده روم ریختن. میخوام بشینم پایان نامه رو بنویسم، اصلاً میرم سمتش اعصابم خورد میشه. انگار تمام خستگی دنیا تو روحم رسوب کرده. به واقع نتها فرقم با کسی که قطع نخاع شده و گوشه خونه افتاده اینه که خودم مثل بچه آدم پامیشم میرم دستشویی و غذامم لازم نیست بذارن دهنم.


+ سلامتی بزرگترین نعمته. و صد حیف که خیلیا با داشت ناین نعمت، از اَفالیج به مراتب بدتر و افلیج ترن!

317

برادر گرام طی احوال پرسی جویای نتایج کنکور شدن و بعد از مطلع شدن از اخبار فرمودنذ نمیشینی یه بار درست بخونی 

 

+ من که سکوتم. الآنم  تلفن با مادر گرام که میفرمایند چیکار میکنی! خدا هیشکی رو شرمنده خلقش نکنه که مردن شرف داره به این زندگی به والله

316

یک اصل علمی هست که میگه بنده تو خرید و فروش کلاه سرم میره، مگر اینکه خلافش ثابت بشه. 

 

+ دلم لومیا 525 میخواد

315

یه حرف خوبی بودا، یادمه خوب بودا، ولی خودشو یادم رفت :/ 

 

+ ۲.۵ ساعت گذشت و یادم نیومد!

314

کامنتا رو جواب دادم


+ من باز خالی ام

313

السلام علیک یا صاحب الزمان


+ یه زمانی متوهم بودم میگفتم 312+من. خدایا منو ببخش ...

312

چند دقیقه پیش صدای آهنگ آنکاندیشِنال کِیتی پِری داشت میومد؛ چقدر من از این آهنگ خوشم میاد و چقدرم یه وقتایی حالمو جا میاره و یه وقتا هم برعکس البته


+ یاد صبحای زود افتادم که ریپلای میرفتم تا دانشگاه و شبا که ریپلای برمیگشتم باهاش قبل کنکور ...

311

یه سایتی هست به نام اسپیدتست دات آی آر که سرعت اینترنت رو میشه باهاش فهمید. البته دات نتش هم هست که خارجیه. حالا این مهم نیست؛ مهم اینه که بنده دیروز و پریروز سرعت اینترنت تالار اطلاع رسانی کتابخونه مرکزی بزرگترین دانشگاه مملکت رو چک کردم و به عدد 52کیلوبایت بر ثانیه رسیدم :/


+ سرعت اینترنت دیال آپ در ورژن ای-وان 56کیلوبایت بر ثانیه ست!

310

گمونم همین قدر که میدونم واسه هیچ کس اهمیت ندارم و به خودم بابتش دروغ نمیگم خیلی چیزا رو حل کرده. هرچند هنوزم که هنوزه گاهی قات میزنم اما زود با کشیده ی آب نکشیده ی خودم به بیداری بر میگردم


+ نای کامنت جواب دادن ندارم فعلاً. جواب که دادم میگم

309

بین تمام وبلاگایی که داشتم و دارم، فقط یه بار برای مخاطب نوشتم و اهمیت داشته برام که اون نوشته خونده بشه. و جالبه که اون وبلاگ حتی از این کامنتای تبلیغاتی هم نداره!


+ کاش میشد نوشتنو میذاشتم کنار و به زندگیم سر و سامون میدادم

308

بعد از مدت ها نشستم و اون وبلاگ سیاه پوش و تک پستم رو آپ کردم. اما نتونستم با وجود داستان خوبی که توش معرفی کردم، وانمود کنم که چیزی جز خالی ام. آخه واقعا هنوزم خالی ام ...


+ چه اصراریه که انقدر کلمه ی خالی رو تکرارش کنم؟!

307

دوست دارم واسه چند دقیقه هم که شده از این دنیا و آدما کَنده بشم. دلم میخواست یکی بود باهاش از صبح جمعه میرفتم درکه تا عصرم بر نمیگشتم. تو خلوتی میشستم و براش کتاب میخوندم. همین کتابی که امروز شروع به خوندنش کردم ...


+ بچه ها مسخرم میکنن؛ بقیه ش هم نوشتم و پاک کردم :/

306

الآن خالی ام.


+ گفتم که خالی ام؛ بازم بگم؟!

305

خوشم میاد خدا زندگی رو بدون سوژه نمیذاره. الآن دارم به عمق اون مثال دو امدادی که زدم پِی میبرم؛ خدایی گُل گفتم!


+ منتظر شوخیای جدی نمای رسمی تر هستم!

304

شروع شد. باید پارسال امتحان دانشگاه آزاد میدادی، الآن ترم 3 بودی! ولی چی؟ هنوز لیسانستم نگرفتی ...


+ چوب دو سر فلان که میگن اینه. بری میگن پولی رفتی. نری میگن عُرضه نداری. اینا هم همه ش واسه دیگراونه، بچه ی خودشون که سلطونه!

303

سوّم راهنمایی، اوایل اردیبهشت مدرسه بچه ها رو بُرد اصفهان واسه اردو؛ هزینه ش 2تومن بود و من بین اردو رفتن و خریدن بانک سوالات آزمون ورودی مدارس نمونه دولتی، دوّمی رو انتخاب کردم. نشون به اون نشون که اردوی اونسال، هنوزم بین بچه های هم دوره ای ما، مثالی از خوش گذشتنه ...


+ قدیما پولمون متناسب مقایسه و انتخاب بین دو گزینه بود؛ یادش بخیر ...