خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

196

بعضیا آنرمالن؛ نمونه بارزشم خود من. با آدمای آنرمال، آنرمال رفتار نکنید، دیوونه میشن!


+ اصن نمیخوام بگم چی میخواستم تو پلاس بگم

195

من از سفر متنفرم؛ بخصوص سفرای بی موقع، سفرای یه هویی، سفرای هول هولکی. اینجور مسافرتا همیشه منو یاد روزایی میندازه که صدای بی موقع زنگ تلفن، خودش پیشاپیش یه خبر بد به آدم میده و اونموقع ست که آدم باید آب دستشه زمین بذاره و راهی بشه. قصه ی سفرای یه هویی تو این کلّه ی پوک و مریض من اینه! فقط یه سوالی: لباس سیاهاتو برداشتی؟


+ حذف کردن وبلاگا، همون زنگ تلفنه ...

194

این دفعه یه سال شد؛ دفعه قبلی سه چار سال فاصله بود بین زمین خوردنام. کج دار و مریض یا کژ دار و مریض با خودم تا میکردم تا این دفعه یه مدل دیگه زمین خوردم از بس پر رو بودم و خودمو بالا میدیدم


+ میگفتم 312 ! یعنی تا این حد!

193

آها یه چند سالی گذشت و باز همونطوری شدم و یه بار دیگه زمین خوردم؛ مگه یه آدم چندبار میتونه زیمن بخوره و باز پاشه وایسه؟ البته من بازم وایسادم، شاید نه دقیقاً عمودی و رشید، اما هنوز رو پاهام بودم


+ یه خَر و الاغ که زمین میخوره، دیگه بلندش نمیکنن، یه تیر خلاصی بهش میزنن که دیگه درد نکشه!



192

هیجکس از خودش نپرسید تو اون شیش ماه این بچه چه ش شد؛ عیچ کس حتی فکرنکرد ازش بپرسم چته، چه مرگته، چرا از عرش به فرش اومدی ...


+ بد یاد قدیما افتادم. حالم همیشه معمولیه؛ اما الآن اگه بپرسی میگم بدم، بد ِبد!

191

میشه  قبل از اینکه یه وبلاگو حذف کنید، به خواننده اش احترام بذارید و یه هفته زودتر بگید. بابا بخدا اینجا دنیای مجازیه، اما آدماش واقعی هستن. روبوت نیستن 

 

+ تو مسئول گلی هستی که اهلیش کردی، حتی اگه اون گل کاکتوس باشه!

190

می نویسم؛ می نویسی؛ می نویسد؛ می نویسیم؛ می نویسید؛ می نویسند


+ صرف فعل گفتن و شنیدن گُم شده تو دنیا گمونم!

189

دیگه دلواپس بودن واسم بسه ... دیگه بیهوده پیمودن واسم بسه ... زیادیم کرده پژمردن ... زیادیم کرده غم خوردن ... توی بیداد تنهایی ... در عین زندگی مردن / بازم مرحوم فرزین / عشق من 

 

+ نمیدونستم آرش فرزین -داماد علی پروین - پسر همین جناب خواننده بوده! تو ویکیپدیاش دیدم الآن

188

تو مثل من زمستونی نداری ... که باشه لحظه ی چشم انتظاری ... گلدون خالی ندیدی ... نشسته زیر بارون ... گلای کاغذی داری تو گلدون ... / مرحوم فرزین / زمستون


+ گلای کاغذی هم ندارم تو گلدون. به مرگ خودم خاک خاکه، فقط خاک!

187

راستش دوست داشتم ولی امشب یکی بود که همینطوری الکی پیشش گریه میکردم و وقتی ازم میپرسید دِ آخه چه مرگته بگم هیچی، بگم نمیدونم، بگم دلم تنگه ... نیست به هر حال هیشکی


+ هیشکی؟ اگه هم هست نباید باشه. اینا تقاصه، باید پسشون داد، باید!

186

مار گزیده از ریسمون سیاه و سفید میترسه؛ یکی از دلایلی که آدم بعد از بار اوّل میترسه و سخت دل میبنده اینه. بخصوص وقتی مار و مارگزیده هر دو خودش باشه ...


+ میخوام ببینی ... با لب خندون ... صبح فردا رو ... گریه نکن، گریه نکن، گریه نکن / مرحوم فرزین / گریه نکن

185

بالاخره یه اسم واسه شرکت پیدا کردم. حالا باید بیفتم دنبال کارای ثبت. گروه ساختمانی فیلان با مسئولیت محدود! 

 

+ ما را رها کنید در این رنج بی حساب ...

184

بطالت رو به معنای واقع کلمه دارم به منصه ظهور میرسونم. 

 

+ این پست رو سه بار و با سه ادبیات مختلف نوشتم و نتونستم ذخیره ش کنم. انقد که از خیرش گذشتم :/

183

یه پمپ چاه باز کنی، هفتصد هشتصد تومن. یه موتور دست دوم هم یک و نیم.  کل سکه هام حدود 2 و سیصد میشه. یعنی پول دستکش و لباسکارم دارم تهش.

 

+ بعضی کارا یه من قوی میخواد که کاش داشتم. باهاش تو محله های دور و بر ما میشه ماهی 3-4تومن راحت آمد نه، درآمد داشت!

182

نمیشه اعداد رو بشناسی و ندونی واسه جلو رفتن، باید دونه دونه قدم برداری. کدوم عاقلی میگه چون که صد آید، یعنی از رو نود پریدی؟ 

 

+ الهی! از من آهی و از تو نگاهی! عمری آه در بساط نداشتم و اکنون جز آه در بساط ندارم ... دلم تنگ شده واسه خواجه عبدالله انصاری

181

عدد متقارنی مثل صد و هشتاد و یک رو به مراتب بیشتر از رُندای رِندی مثل صد و هشتاد دوست دارم 

 

+ اشکال نداره اعتراف کنم که کاش صدوهشتاد درجه تغییر و فردایی که به خودمون وعده میدیم همیشه رو امروز میساختیم؟

180

اسپند دونه دونه، اسپند سی و سه دونه، بترکه چشم حسود و بیگونه 

 

+ بوش تو راهرو پیچیده. یاد قدیما افتادم،  مصرع بعدیشو خودم میگم: خاک بر سر زمونه :(

179

شانس ما نمیزنه یکی از این جایزه فیلان میلیونیا رو ببریم که با خیال راحت آلمانی خوندن و دوندگیای رفتنو پیگیر بشیم. کارم که خدا رو شکر هرچی درمیاد باید خرج کنیم، البته اگه بیاد!

+ که عشق عاسان نمود اول و بعدشم عین قبلش مشکل ها، والا :/

178

عاغا مشکل حل شد. تبلیغ جدید سن ایچ میگه همیشه یکی هست که میدونه چی دوست داری. الآن من فهمیدم چون هیچی دوست ندارم اینطوری شده که هیشکی نیست :)) 

 

+ آی بدم میاد از این وبلاگای بچه دبیرستانی تیریپ تنهایی و شکسن عشقی :پی

177

وقتی آدم لازنه یه حرکتی بزنه تو زندگیش، دو تا چیز لازمه: اول اینکه بدونه چیکار باید بکنه، دوم هم اینکه چطوری باید اون کارو بکنه. تازه این دوتا رو که بدونه قصه شروع میشه: جون داره واسش؟ یا نداره؟ یا هر چی دیگه! 

 

+ قات زده مخم! هی مینویسم، پاک میکنن، از نو مینویسم و این دفعه حال پاک کردن هم ندارم. کاش یکی منو میبرد دکتر!

176

خودخواهی نعمت بزرگیه! اینو وقتی میفهمه آدم که میبینه چقدر زندگی کردن سخته درحالی که همیشه دیگران رو بخوای به خودت ترجیح بدی اما توان خیلی کارا رو نداری و از درون ترک برمیداری ... 

 

+ میشه چشامو باز کنی؟ از ندیدنت خسته م خدا، از ندیدن تو هم خستم خودم!

175

من از زندگی میترسم؟ نه! من از مردن در حالی که زنده باشم میترسم. از مردن ِ زندگی میترسم، از زنده زنده مردن میترسم، از زندگیکردن یه مرده که خودم باشم میترسم. از گفتن چیزی که نمیفهمم میترسم. از بودن و نبودن میترسم. آره! من میترسم، خیلی میترسم ...


+ چرا دارم حنا خانم ِ ابی رو گوش میدم در حالی که هیچ سنحیتی نداره با حالم؟! نمیدونم!

174

باید موکدا و به ضرس قاطع عرض کنم که یکی از بزرگترین دستاوردهای بشر آبغوره بوده که در صورت عدم کشف و فراوریش، هیچ سالادی به طعمی که شایستگی خوردن داشته باشه نمیرسید. سوپ و این چیزا هم که جای خود داره :دی 

 

+ بی همگان بسر شود، بی تو بسر نمیشود ... بعله :پی

173

ایف یو گیو اِ لیتل لاو، یو کَن گِت اِ لیتل لاو آو یور اَون ...


+ اینو یهبزرگواری برام فرستاده بود؛ چون نمیدونستم کجا و چطور پیداش کنم و لینک بدم، خودم آپش کردم