خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

172

و عاقبت سفره اعتکاف93 نیز برچیده شد و ما در این 3روز اگر به مناجات و دعا نرسیدیم و توشه عبادت برنگرفتیم، اما چون عطاری که در کنار عطرها، بوی خوش میگیرد، بوی خوش گرفتیم. در حاشیه نورانیت "ایام روشنی" خادم معتکفش بودیم و در کنار جوانان پاک دعوت شده، از این نورانیت به آرامش رسیدیم. التماس دعا. فلانی


+ خیلی دوست داشتم پیامکی که الآن برام اومد رو. باید یه جا ثبتش میکردم ...

171

من امروز این آهنگو واسه اولین بار شنیدم و شاید در شنیدن بهش خنثی بودم اما موزیک ویدئوش محشر بود؛ بخاطر انسانیتی که توش پیداست. به اینم کاری ندارم که جنبه تبلیغی و تجاری داشته و شاید در زندگی واقعی هیچ وقت آدمی در این سطح شهرت تن به انجام همچین کارایی نده


+... سو میک اِ ویش ... آی'ل میک ایت یور لایک یور بِرتدِی اِوری دِی ... آی بی یور گیفت ... گیو یو سامتینک گود تو سِلیبرِیت ... / بِرت دِی / کیتی پری

170

سال87 اولین بار بود معتکف شدم تو ولایت. البته تو اوج دوران عوضی بودن بودم متاسفانه و قدر ندونستم. از اون سال هر سال بودم بجز سال90 که استاد کلا اهل این فازا نبود و هرچی خواهش و تمنا کردم امتحانو زودتر ازم بگیره اما اصن راه نداد 

 

+ یه مصرع میخواستم بگم یادم رفت. بدم میاد میپرن وسط فکرکردنم. من علاقه ای به مدیریت ندارم، جذابم نیست برام، عجبا :/

169

کلا تعارف که نداریم، ایام البیض از اون وقتاست که میشه زندگی رو به قبل و بعدش تقسیم کرد. حیف که بلد نیستم شخصاً حسشو حفظ کنم :/ 

 

+ شاید فشرده ترین بازه زمانی زندگیمو در پیش دارم این یک دو ماه ...

168

یه کارایی رو زمین نمیمونه، صاخابش یکی دیگه ست و خودش جورش میکنه. هرچی هم خطکشی شده ش بخوای بکنی  قط از ریخت می افته. 

 

+ چاق، لاغر، کوتاه، بلند ... تنها مساوات آفرینش، سایز روح آدماست.، چون سایز خداشون یکی بوده. هنوزم هست

167

دیگه نمیفهمم، مغزه داغونه ... تازه فهمیدم که هفه رفته چار روزش ... کی میگه سخته، خیلیم خوب آره آسونه ... زندگی وقتی یادت بره قانونش / کدوم کوچه ها/ تیک تاک

  

+ میگم برو بینیم وقتی دم در میگه رسیدی خبر بده ...

166

روزای تعطیل قطارا دیر به دیر میان.  قطارای با فاصله از چشمات نگاه کردن میخوان. که ببینی توشون آدمایی که امروز ار هر طرف میان. تو هم نشستی و فکرمیکنی به یه لحظه واسه پایان ... 

 

+ خونه آدم سرپناهشه ...

165

هیچ وقت اون صبحی که شروع کرد داد و بیداد رو و من لباس پوشیدم از خونه زدم بیرون یادم نمیره. چند بار زنگ زد، ریجکت کردم. پیام داد که کجا رفتی بیا صبونه بخور  دارم گریه میکنم ببخشید سرت داد زدم. منم فقط جواب دادم عب نداره غذات بخور برو سر کار دیرت نشه. من که یادم نمیره، اونو نمیدونم 

 

+ شور زندگی به کسی دادن یا جون دوباره سرپا شدن رو گرفتن به اندازه نخ مو از هم فاصله دارن ...

164

من آدم اگه بودم تو خونه لال میشدم حرف نمیزدم  که پی دستمال نگردم که به سر ببندم، یا تو گوش کنم، یا تو دهن بقیه! 

 

+ لال بشی به حق علی

163

از خدا برای هر فرصتی که میده تا توی خونه نباشم ممنونم. روی دادن خبر دسته گل به آب داده شده رو ندارم. ههرچند دارم پتانیل انفجار چاشنی  خانواده رو با اینکار به شدت افزایش میدم 

 

+ از مترو حرف میزنم. به سمت خونه میرم و .... خوب قطعا خواب آلود و خسته م

162

من آرومم. وقت دیوونگی آروم ناآرومم. چیزی نمیگم و پرحرفی میکنم، فراری ای ام که یه گوشه کز میکنم و دم نمیزنم. خودمو نمیشناسم اما یه چیزایی رو خوب در موردش میدونم 

 

+ لعنت! لعنت! لعنت! چی میشد اگه داشتمت؟ کاش اینجا بودی... /اوریل لویگن/آی ویش یو ور هیر

161

یه تصمیم گرفتم. از اونجایی که طبق آخرین تحقیقات تو دانشگاه علوم پزشکی واشنگتن، روزه میزان ماده موثر در بروز انواع سرطان، بخصوص سرطان پروستات و سینه رو تا نصف کاهش میده، علاوه بر ماه رمضون، از این به بعد تمام شنبه هامم روزه میگیرم. میدونم دوشنبه و شب جمعه توصیه شده ست اما دوست دارم هفته م رو با روزه شروع کنم. شاید بعدا تغییرش بدم 

 

+ کاش بشه با خیال راحت واسه کنکور بخونم. کاش میشد برمیگشتم ...

160

خیال عین بال پروازت میده و بالا میبره. باورش نمیکنی  اول، باز زیر گوشت میخونه، ناز و نوازشت میکنه، اونقدر بودنشو بی منت به رخت میکشه تا نرمت میکنه. نرمت میکنه. نرمت میکنه.  و درست اون لحظه که میای بهش دل ببندی میره. میره و عریونی واقعیت از همون بالایی که با خیال رفته بودی، به زمینت میکوبه ...  و حالا که از شدت درد، درد رو نمیفهمی، یادت میاد که پرواز هیچ وقت کار تو نبوده!


+ حرف نمیزنم و میگم چیزی نپرسه. منتظرم منفجر بشه. یه چشمه میاد و طلبکار بودن رو حق خودش میدونه. این یعنی چاشنی فعاله ...

159

الحمدلله. مگه نه اینکه باید اینو بگم؟ به خودش سپردم .... 

 

+ نا یا، اس گت. ایش اشلافه. گوته ناخت.

158

خوابم میاد و میتونم بخوابم اما دوست ندارم بهش تن بدم. کاش امشب سال ها طول میکشید که باورکنم از بند و قید زندگی آزادم 

 

+ میخوام از یه آرزو بگم: ساقیا باده بده شادی آن کین غم از اوست. هرچند غمی حتی حس نمیکتم برای خودم. فقط چشم کم سوی مادر و دست لزون پدرم ...

157

من سکوتم. جناب خواهر هنکه و لا به لای شوخیایعصبیش طعنه میزنه و تهش توصیه به دنبال کار رفتن. جناب رفیق باورنمیکنه و براش باید قسم و آیه ضمیمه کنم. به مادر گرامی چیزی نمیگم. اون یکی رفیق هم که تیریپ روحیه و دلداری. این وسط اما من آرومم، دحتی خنده های هیستریک کنکور85 رو ندارم 

 

+ به رفیق میگم: خوش و ناخوش ندارم. چند سالی هست که زیر و بم یکی ام. حالم؟ من همیشه معمولی ام ...

156

حقیقتا حرفی واسه گفتن ندارم (...) 

 

+ یه چی نوشتم و پاک کردم. به هر حال یه مدت مطلقا به باقی وبلاگام سر نمیزنم احتمالا. در دنیامو تخته کردم

155

پارسال با 59 قبول نشدم، امسال با 134 اصن انتخاب رشته نمیکنم. فقط نمیدونم با چه م رویی به بقیه بگم ، خودم که از پوسکلفتی یه پا کرگدنم! 

+ خدایا دمت گرم. هر کسی به حق و صلاحی رسیده که تو خواستی. راضی ام به رضات. فقط ?وای ما رو داشته باش ...

154

حالا فهمیدم چرا از صبح دوستان تلفن میزن و مسپرسن چه خبر! چقدر خنگم، منتظر نتایج ارشدن. اونا که نمیدونن من چه دست گل قشنگی به آب دادم، فکرمیکنن خالی بستم که خراب کردم 

 

+ حالم بده. نانسی سیناترا و بنگ بنگ :/

153

قصه ی کار: دختری؟ بزک کن و با مردای هرزه لاس بزن. پسری؟ دو دوزه باز باش و دروغ بگو و لاف بزن.  آی خدا! کجایی پس؟ بیا، بیا اگه از دنیای بنده هات شرم داری باهام حرف بزن 

 

+ وقتی جهنم، نتیجه عمل خود آدمه? زندگی این دنیا سخت تره یا اون عذاب کشیدن؟؟

152

میشه یکی به خدا بگه نذاره بیش از این به دنیاش تن بدم؟ وقتی کسی بهم برادرانه توصیه میکنه که خودمو به کسی بدهکار کنم و واسه رسیدن به مقصودی توری بندازم و آبی گلالود کنم، میگم باشه اما تو دلم نهیب میزنم که من فاحشه نیستم و دوست ندارم این حس رو داشته باشم 

 

+ زندگی اینه؟ تف به لحظه لحظه ی وجودش

151

چندتا پُست نوشتم و زودم اومدم پاکشون کردم. من نه دنبال دردسرم. نه به این چیزا کاری دارم. نه از این چیزا نون میخورم. نه بالاکل دنبال بهشتی شدنم. با همین جعنم خودم بیشتر حال میکنم. این جمله ها رو هم واسه یادآوری چیزایی که نخواستم منتشر شده باقی بمونن نوشتم.


+ اگه بدونید این چند خط چقدر استعاره و کنایه و ایهام و اینا داشتن ... :دی

150

احساس میکنم فکرا و نوشته اهم دارن شبیه مجلات زرد میشن ( به روی خودم نمیارم که شدن و با ژست گفتم احساس میکنم ) سو دَت یه کشیده ی آب نکشیده نثار دک و دهن خویشتن نموده و بحث رو عوض میکنم ...


+ ناله و نِق زدن از دست خودِ خویشتن هر چقدرم بد باشه، بهتر از چپ و راست حرف مفت زدن در مورد دیگرونه گمونم!

149

قصه اینه که من هیچ وقت به این وزیر ورزش خوش بین نبودم؛ نه به خودش و نه به هم پستای سابقش. کلاً تو ایران وزارت بهداشت همیشه بهترین بوده به خاطر نگاه تخصصی به انتخاب وزیرش و عملکردای کسی که وزیر شده. اما این آقا بعد از قضیه ای که برای آقای طالقانی تو انتخابات فدراسیون باستانی پیش اومد، کلاً نه تنها از چشمم افتاد، بلکه از چشمم هم افتاد!


+ مردک دیروز گفته مشکل تیم ملی لباسا نیست، مربیه! حالا که دیده زرش زیادی مفت بوده تکذیب کرده ...