نمیخواستم چند روز پست جدید بذارم ولی ...
+ واسه یکی از دوستان یه مساله ای پیش اومده؛ ممنون میشم دعا کنید ختم به خیر بشه هر چه زودتر
میخوام امروز همه ی دیوونگیامو بریزم تو خودم و دم نزنم. میخوام برم، برم به حال دار و ندار خودم بمیرم. میخوام حتی سیاهی کلمات و نوشته ها رو از حرفام دریغ کنم. میخوام بس بودنو تمرین کنم
+ باد از پنجره رد میشه و صدای ناله های یه گربه رو میاره ... زده به سرم، صدای اومدن پیامکای نیومده رو میشنوم ... من میرم
میگن ماه که رو به کامل شدن میره، درصد جرما و جنونا هم بالا میره ... ولی من عاشق ماه کامل تو ایوون خونه قدیمیمون بودم؛ حتی میشد میرفتم رو پله های حیاط میشستم یا حتی لب ایوون رو موزاییک سنگیایی که هنوز از آ?تابِ روز گرم بودن، دراز میکشیدم و فقط و فقط ماه رو نگاه میکردم ... تا 9 سالگی با خیال راحت که اگه خوابم ببره چقدر آروم میخوابم، و بعدش با این ترس که غلت میزنم و عینکم میشکنه میره تو چشمم
+ داریم بهش نزدیک میشیم گمونم ...
همین لحظه، همین الآن، بدون حتی یه ثانیه نیاز به فکرکردن میتونم آدمای رو همین زیر گوش خودم اسم ببرم که از منم بزرگتره، ولی دریغ اینکه یه دونه از دغدغه های منو داشته باشه. یعنی نمیدونم اگه جای اون بودم از این شدّت بیخیالی دیوونه میشدم، یا حالا که جای خودمم از مثل اون نبودن دیوونه بشم!
+ من هیچ وقت خندوندن بلد نبودم. اما همیشه میدونستم چطوری جلوی گریه رو بگیرم... البته سوژه خنده هم خیلی وقتا بودم و هنوزم گاهی میشم
این شبا من دلگیرم ... آره از آدمایی که توش میمیرن ... همه توی این روز و روزگار بد اثیرن ... همه دارن تو زندگی میمیرن ... نه خداوکیلی چرت گفتم، همه نمیمیرن. خیلیا خدا رو شکر حالشون خوبه و من بخیل دل آرومیشون نیستم
+ باز زده به سرم گمونم
خودمو نمیگما ولی دیوونه و تنها اونیه که بشینه آرشیو یه وبلاگ که حتی آپ نمیشه و مال چند سال پیشه رو از اوّل بخونه و حتی واسه تک تک پستاش کامنت بنویسه ... واقعاً اون آدم دیوونه س
+ یکی از لینکای وبلاگم، اسمشو گذاشتم جایی در گذشته ...
داشتم بر میگشتم از دانشگاه، اصن همچین به دلم افتاده بود بادکنک بخرم از دستفروشای تو مترو ... بعد بیارم خونه بادش کنم ... بعد از افطار من بشینم اینطرف پذیرایی و خواهرم اونطرف. بعد با هم بازی کنیم ... ولی من حتی قدیما رو یادم نمیاد که با هم بازی کرده باشیم ... همیشه من بودم و دیوار که توپ بهم پاس میداد، شوت میکرد تو دروازه م، اعصابمم که خورد میشد حرف نمیزدم و فقط سرمو میکوبیدم توش و صداشم درنمی اومد. تازه کلّی هم با منگنه و پونز سوراخ سوراخش کرده بودم و عکسای کیهان ورزشی و دنیای ورزش رو بهش چسبونده بودم
+ بعد افطاری یاد این افتاده بودم که بچه ها میخوندن تو اردوها و من هیچوقت بیشتر از مصرع اوّلشو بلد نبودم و هنوزم نیستم. یعنی مدیونه هرکی دانلود کنه و تا آخر گوش نکنه :دی
یعنی تا بیخ خرخره کل جوش خوردما! جلو چندتا غذا پام سست میشه که اون یکیشم یتیمچه ست. اصلا پلو و چلو و این چیزا برن غاز بچرونن :پی
+ یه سریال بود از مهران مدیری که یه هو وسط پلاتو یکی میگفت مصرف دوبار ماهی در هفته برای حفظ سلامتی ضروریه ... یاد اون افتادم :دی
مِیبی ایتز دِ وِی یو مُوو ... یو گات می دریمینگ لایک اِ فول ... دَت آی کن استیل یور هارت اِوِی ... / انریکو ایگلسیس و نیکول شرزینگر / هارت بیت
+ اذان شد. قبول باشه روزهاتون :) التماس دعا
راستشو بگم؟ با وجو اون همه کنتاکتی که بین من و خواهرم هست، دیشب واسه اوّلین بار تو عمرم، خدایی واسه اوّلین بار، وسط فوتبال یه هو حس کردم الآن که خوابه برم دستشو پیشونیشو ببوسم. خدایی خیلی هم زحمت میکشه هم کار میکنه. دعوا ها و همه چیشم داره ها، از اونا کم نمیذاره. ولی بالاخره حق نیست اگه نگم خاکستریه
+ نمیدونم چی شد یه هو اینو گفتم ... دلم گرفت ... تنهایی خیلی سخته ...
بالاخره درست شد ... یکی که مِل و جوهر سبز توش استفاده شده و 50*50 هست خوب مونده، ولی اون یکی که گِل و مِل هست، با وجودی که روش اسپری سیلر زدم دوبار ولی گِلاش کم کم داره میریزه و کم کم باید انداختش دور احتمالاً؛ اندازه ش هم 100*50 هست . اینم اضافه کنم که هر دوتا کار بافتداره. یکیش نمیاد یه چهره ست که نمیگم بخاطر اون دایره ی پایینش یه چهره ی خاصه و اون یکی هم که تابلوئه چیه.
+ دوستان ببخشید رمزدار شد دانلودش ... میام میدم خدمتتون
داشتم عکسی که گرفته بودم از تابلوها رو بلوتوث میکردم رو اون یکی گوشی که بلکه با اون بفرستم رو کامپیوتر، کلّی عکسای 92 و 91 دیدم و کلّی دلک تنگ شد واسه کلّی چیزا ... دلم هم مشهد خواست هم درکه ... اوّلی تنهایی و چند روزه، دوّمی با پایه ... که هر دوتاشم غیرقابل دسترسه
+ منگ شدم؛ واسه پلاس حرف کم میارم. این خیلی بده. از تک بُعدی شدن بدجور میترسم
صبحی تو راه یاد چیزایی افتادم که تو انباری بود و بخاطر زهکشی فوق پیشرفته ی شهرک و باغچه های فوق مدرنش، همه نم کشید و ریختیمشون دور. بینشون کلی دفتر و دستک و البته چندتایی از ماکتا و کارای ترم اولم بود .. دو تا از تابلوها ولی چون آویزون بود تو خونه به دیوار، جون سالم به در برده بود ...
+ الآن که اومدم خونه عکس گرفتم آپشون کنم نمیدونم چی شده هیچ کدوم از گوشیام به کامپیوتر کانکت نمیشه :(
خونه تونو پیداکردم ... با یه آدرس قدیمی ... ترسم اینه من بیام و ... تو دیگه منو نبینی ... ( حالا تم آهنگ میاد پایین ) ... کوچه تون دلگیر و خسته س، غصه داره ... گل تو دستام از خجالت پاره پاره ... ( باز صدا داره اوج میگیره ) ... از تو کوچه صدای ناله شنیدم ... روی دیوار پارچه ی مشکی رو دیدم ... / شروین / غفلت
+ ضمنا شروین تا حالا تنها ایرانیه که به مرحله نهایی امریکن آیدل صعود کرده ... آهنگش واقعا قشنگه ...
عاغا دانشکده تلفن زدن. خوشبختانه شورا قبل از تعطیلات تابستونه(!) تشکیل شده و قرار شده من برم ثبت نام و اگه خدا کمک کنه و شیرازیت بذاره دیگه تا شهریور شرش کم شه ... خدا بگم باعث و بانیش یا باعث و بانیاشو چیکار کنه ...
+ یعنی به دو دارم میرما تو این هوا. لطفا دعا دعا
والا اینجور که بوش میاد قراره کسل کننده ترین و اعصاب خوردکن ترین 45 دقیقه ی جام جهانی رو در پیش داشته باشیم. هرچند اولش یه کم برزیل داغه ولی آلمان بازی رو بدجور بسته و تخریبیش کرده. مگر اینکه اتفاق شبه معجزه ای بیفته
+ اه. بازی 90 دقیقه ست، چرا انقدر زود تکلیف روشن شد آخه :(
عاغا بزرگترین مشکل من با گزارشگرای بازیای آلمان اینه که اسامی رو غلط تلفظ میکن. هرجا ای آر بعد از حرف بی صدا باشه باید آ خونده بشه!
+ نویر نه، نویا. مولر نه، مولا. بایرن نه، بایان. ضمنا سی اچ هم صدای ش میده، مونیخ نه، مونشن. بعله :)
دقیقه 28 برزیل 5تایی شده. آلمان بازی رو ول نکنه رکورد 8تای پرتغال و 10تای مجارستانم میزنه
+ حالا شرط میبندم برزیل اخراجی تو این بازی داره!
از چهار تیم نیمه نهایی تو جدول پیش بینی من، سه تا درست بودن. فینالم که هلند و آلمانن. اصن بدجور سرکیف شدم من :دی
+ ... و برزیل در لاک دفاعی فرو میره تا شیش تایی نشه، اما بعید نیس یا این سیستم ده تایی حتی بشه!
گللللللللللللللللل گللللللللللللللللل گللللللللللللللللل
+ یه دوست لهستانی تو یه بازی آنلاین داشتم. واسه اینکه بهش توضیح یدم تو ایران بهشون نمیگیم پولند، کلی به سوادم اضافه شد ... کلوزه که گل زد یادم افتاد، پدر و مادرش لهستانی هستن ... حالا 4-0
آلمان با اون لباس سفیدش آلمانتره. به آلمانی تیم ملی میشه مانشافت. تیم ملی فوتیالشونو ولی ناتسزیونال الف هم میگن یعنی یازده بین المللی.
+ تو دانشگاه کلن، یه گروه دو سال رو بازی تک تک برزیلیا کار کردن که اگه تو جام جهانی به هم خوردن چیکار کنن! این مطلبو که خوندم گفتم درد و بلاش تو سر برنامه ریزای دیار آبا و اجدادی من!
دنبال یه چیزی میگشتم چند روز پیش، سرچ که کردم رسیدم به چند تا وبلاگ مال سالای 83-84. همه ش فینگلیش بود، پستای طولانیا! یاد قدیما افتادم؛ رو همه سیستما ویندوز ایکس پی نصب نمیشد، ویندوز 98 و 95 هم فارسی ساز پروین میخواست که همه نداشتن. باید با فلاپی دیسک از این و اون میگرفتن ... عجب عالمی بود ...
+اوخ ... دیر شد من برم فوتبال با موبایل اگه حرفی بود عرض میکنم :دی
man ham dabirestan o ham daneshgah riazi khundam; az adad ziad estefade shayad bokonam ama baram meqdareshun ziad mohem nistan. Hame kamiata mafhum k dashte bashan, vojud daran. Intori mishe k n ya x binahayat arzeshman mishan o tu hameye donyaye riazi kolli adam hesabeshun mikonan
+ gorosnam shod, dush k migiram intoriam, kash ta azun az qarr o qurre shekamam tu kelas biaberu nasham :D