نظر شخصیمه: اذون مرحوم موذن زاده، عین لباس پلو خوریه. کلا نباید زیاد باشه تا ارج و قربش اندازه ای که باید بمونه، خیلی هم تو ذوق آدمای معمولی پوشی مثل امثال من نزنه.
+ من و اتوبوس و خیلی چیزا ...
باز پشیمون شدم. دوست دارم برم لباس بپوشم و بعد چند روز به این ملاج خشکیدم یه قلپ آفتاب برسونم
+ در نیمکره شمالی، ساختن خانه ی صرفا جنوبی و بی نور خر عست
هرچند نظر شخصیم اینه که روانکاوا آدمای خطرناکی هستن اما حداقل وقتی ببینن یه نفر درست لحظه ای که میخواد از خونه پاشو بذاره بیرون پشیمون میشه و نمیره، دقیقا میدونن طرف چه مرگشه!
+ هرچقدر دیگران رو زود، همونقدر خودمو دیر میفهمم :/
عاغا من که کلا ترکی آذربایجانی و استانبولی رو از بدو تولد و به طور مساوات بیل میرفتم ولی در حال، این آهنگ تسیر آلتیندای مصطفی صندلو بسیار میپسندم
+ کیبورد عربی نصب کردم رو گوشی که تنوین و اینام داشته باشم :)
تصویر گذشته ی دور ... این فاصله های صبور ... هر ثانیه در تو گریست ... افسوس من از فرداست ... که نبود و نیست ... / سارا نائینی / باید دل سپرد
+ از معدود دفعاتیه که فکرمیکنم موسیقی جدیدمون واقعا میتونه حرفی واسه گفتن داشته باشه!
پارسال انقدر معطل پایه پیداکردن شدم که بلیت والیبال گیرم نیومد، امسال دیگه ناز کسی رو نمیکشم. ایران - ایتالیا هم ساعتش خوبه، هم روزش. جمعا یا فرادا تا 5شنبه بلیت میگیرم و خلاص.
+ تو والیبال ملت 1-2-3 میگن، وقت فحش دادن ندارن !
نمیدونم دیگرانو اما گاهی یه چیزایی انگار بهم الهام میشه. نمونه دورش شکسته شدن تلویزیونمون توسط پای مبارک در 12 سالگی و نمونه نزدیکشم همین سرویس آخر برزیل که رفت تو تور بعد اون همه حرفی که این مربی بدبختشون زد تو تایم آوت ;)
+ چی میشد اگه این الهاما تقویت میشد ...
عاغا قدر این آقای محتشمیان و اون آقای کرده رو باید دونست خدایی. گزارشگر دیروز ایران-برزیل بالفعل یه پا جواد خیابانی بود جون شما :دی
+ پیش شماره خونه قدیمیمون :(
سوال دیگه ای که در مورد آمارگیر وبلاگ مظرح میشه اینه که چطوری میشه جمع تعداد بازدید کل روزای موجودیت یه وبلاگ، 25تا از تعداد بازدید کلی که ثبت شده بیشتر باشه؟!
+ بجون خودم همه آمارای این مملکت همینطوریه؛ بمیرم اگه دروغ بگم!
نه! نه! پشیمون شدم. جمعه نمیرم؛ پنج شنبه میرم. تنها هم میرم و به کسی هم اینبار واقعا نمیگم باهام بیاد. شاید بگم میخوام برم به چند نفر اما حتی اگه بخوان بیان هم میگم نیان!
+ با وجود داشتنِ جنون ادواری و خودآزاری مزمن، هنوزم از نوشتن پنج شنبه به جای 5شنبه لذت میبرم ;)
باز یادم افتاد که چقدر دوست دارم هر جمعه برم کوه؛ حداقل تا وقتی ماه رمضون شروع نشده میشه 2-3 بار رفت. مثلاً اوّلیش همین جمعه باشه روز نیمه شعبان
+ پایه که الحمدلله لا موجود. دارم واسه اوّلین بار به تنها رفتن فکرمیکنم ...
نشدنی نبودن واسه هر شدنی ای هست، اما خیلی وقتا کافی نیست. این از برد ایران - آرژانتین رو شامل میشه، تا به زندگی برگشتنِ امثال من
+ گاهی زندگی کردن تنها راهِ فراموش کردنِ زنده بودنه ...
صبح داشتم انیمیشن آپ رو میدیدم، رفتم تو این فکر که خدا نکنه به سن پیرمرد این فیلم برسم. تنها و بی کسیم که حتمیه، تو ایران از این سیستمای امداد اجتماعی واسه افراد مسن و تنها هم که نداریم پس قبل از اینکه از پا افتاده باشم و نتونم از پس کارای خودم بر بیام، حتماً خودمو از شرّ این زندگی خلاص میکنم.
+ این لینک رو دیدم که یادم افتاد به فکر صبحم و نوشتمش
خیلی جالبه! یه عکس یادگاری از داورای جام جهانی منتشر شده، تنها کسی که سرشو طوری گرفته که نفر پُشت سرش ماسکه شده و دیده نمیشه، جناب داور ایرانیه! جالب ترشم اینکه واسه هر تیم جام جهانی، یه رکورد اعلام کردن که بین 32تیم اول باشه؛ رکورد ایران شده بیشترین تعداد میانگین خطا در ادوار مختلف شرکت در جام جهانی!
+ اصن دنیا در عجبه از اخلاق ایرانی جماعت!
یه آفلاین خوب داشتم، سرچش کردم به چی و چی رسیدم ... :دی
+ دارم جمع بندی نهایی وبلاگ گروهی جدید رو انجام میدم و بعدش به دوستان خبر میدم :)
چی فکر میکردیم چی شد! الآن یادم اومد یه زمانی چقدر رو حرف ما حساب میکردن و میگفتن اون آقاهه استدلال و منطقش به بقیه میچربه. الآن که دیگه خودمم یادم رفته چطوری جرف میزدم، چه رسد به بقیه ....
+ داره دلم میسوزه. نمیگم چرا. حتی اگه کسی زورش بگیره
گُمِ گُمم الآن. یه چی خوندم که اصلاً لال شدم. البته چند ساعت یپش خوندم اما الآن زیرش تونستم کامنت بدم. هنک هنکم.
+ میشه یه فاتحه بخونید؟ نه دو تا بخونید، یکی واسه کسی که تو ذهنمه و دومی هم واسه همه درگذشتگان جمع خودمون. پیشاپیش ممنون
دل در این پیرزن عشوه گر دهر مبند ... کین عروسی ست که در عقد بسی داماد است / اون آقاهه / فالش های من درآوردی
+ باز باد، من، آواز، ایستگاه اتوبوس و مثل همیشه انتظار...
عذر می خوام یعنی چی که تعداد بازدید 46 و تعداد بازدیدکننده صفر؟ یعنی درواقع چطوری صفر نفر 46 بار از این وبلاگ دیدن کردن؟!
+ یاد آمارای رسمی افتادم که مثلا تعداد مراجع فلان سازمان 56.3 نفر بوده :))
یه وقتا میشه آدم بی خود و بی جهت حس خوبی داره و آرومه و فقط میترسه همینطوری بیخود و بیجهت هم این حس خوب بترکه. من الآن اینطوری ام
+ دنیا سوت و کوره. منتظرم همه بچه ها بیان کار وبلاگ گروهی رو قطعی کنیم و اینا
از وقتی یادم میاد، هر کی هر جا هر وقت بهم میگفت دعا کن، میگفتم خودش که کور نیست، میبسنه و میدونه. اگه هم لازم باشه اونقدری داره که بده. لال بودم، شاکی میشدم اما بازم لال بودم. هنوزم لالم اما به بزرگی خلف بودن اون و ناخلفی خودم قسم دیگه به تنگ اومدم ...
+ دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر ...
من اون مُلّایی ام که تو روضه و بالا منبر عالیه، اما وقتی میام پایین آن کارِ دیگر میکنه
+ نه فردا که عاشق دنیا میشم، همین امروز کاش جای فلانی بودم ...
انگاری گَردِ مُرده روم ریختن. میخوام بشینم پایان نامه رو بنویسم، اصلاً میرم سمتش اعصابم خورد میشه. انگار تمام خستگی دنیا تو روحم رسوب کرده. به واقع نتها فرقم با کسی که قطع نخاع شده و گوشه خونه افتاده اینه که خودم مثل بچه آدم پامیشم میرم دستشویی و غذامم لازم نیست بذارن دهنم.
+ سلامتی بزرگترین نعمته. و صد حیف که خیلیا با داشت ناین نعمت، از اَفالیج به مراتب بدتر و افلیج ترن!
برادر گرام طی احوال پرسی جویای نتایج کنکور شدن و بعد از مطلع شدن از اخبار فرمودنذ نمیشینی یه بار درست بخونی
+ من که سکوتم. الآنم تلفن با مادر گرام که میفرمایند چیکار میکنی! خدا هیشکی رو شرمنده خلقش نکنه که مردن شرف داره به این زندگی به والله