آی وانس وِنت تو هِر هاوس وِن آی واز یانگ ... دِ اسپِل تو بی هِر سابجکت واز تو استرانگ ... نَو فرام هیِر بیهایند گلَس، آی سی مور فولز پاس ... فلایز کوثت این دِ سیکرت وِب شیز اسپان / سوفی اِلیس-بکستور / لاو ایز اِ کَمِرا
+ دوست داشتم یه چی بگم، دیدم یه چیزایی حتی اینجا گفتن ندارن!
دوست داشتم سردار آزمون تو جام جهانی بازی کنه اما بیشتر از همه به نظرم دانیال داوری لیاقت پیرهن تیم ملی رو نداره
+ 40 روز دقیقا مونده. از اومدنش متنفرم ...
خدایا! بیا هرچی بوم دادی واسه خودت، همه رو مُغت و مُسلّم میبخشم بهت. فقط بیخیال من و این برفا شو که هِی رو سرم هوار میکنی.
+ از برف پارو کردن متنفرم :/
فکرمیکنن خوشی زده زیر دلم که اینطوری زندگی میکنم. فکرمیکنن بیخیالی پیشه کردم. نمیدونن به مُردن راضی ام از وضعیتی که دارم.
+ هیچ وقت هیچ کس ازم نپرسید چرا اینقدر لبخند میزنم و از هیچی حرف نمیزنم ...
خسته شدم؛ هر شب تلفن میزنن منو چک میکنن. تازه اینشو من میبینم، احتمالاً هفته ای دو سه بارم مستقیم به خود خواهرم تلفن میزنن واسه چک کردن من. تا یه دعوا اینجا راه نندازن که ول کن ماجرا نیستن. فکرمیکنن اینطوری دارن وطیفه ی پدر و مادر بودن رو بجا میارن
+ خدایا! تو خدایی؟ کوشی؟ کجایی؟ فردا تولد نوه ی پیغمبرت مگه نیست؟ یه معجزه نشون بده ...
یه دوماه نامه بود زمان دانشجوییم به نام هابیل؛ بچه های دانشگاه اصفهان منتشر میکردن و خیلی هم مطالبی داشت که شدید انتقادی بود و میکوبید خیلی رفتارا و عملکردای غلطو. یادمه هیئت تحریریه ش حساب کرده بودن که تا زمان فارغ التحصیلی چند شماره میتونن منتشر کنن، با شمارش معکوس شروع کرده بودن مثلا از -9 تا برسن به صفر. بعدها هم دیدم که همون جمع، همون هابیل رو به صورت مجله ی رسمی منتشر کردن و دیگه شماره هاش مثبت شده. خیلی دوسش داشتم.
+ انقدر که من پول مجله و روزنامه دادم و واسه خوندنشون وقت گذاشتم، اگه پی درس و کار و زندگی بودم، الآن انقدر سر خودم نق نمیزدم و اعصاب دیگرانم خورد نمیکردم
من زیاد یاد گذشته می افتم؛ چون خودم سوژه واسه به اید گذشته افتادن زیاد میدم به خودم. گردن هیشکی هم نمیندازم خرابکاریایی که کردم و میکنم. کلاً آدم اره به دستی ام؛ از این شاخه به اون شاخه میرم و روش میشینم و میبرمش. فقط موندم کی تموم میشن این شاخه ها که منم برم و یه آتیش باهاشون روشن کنم و اگه توش نمیسوزم، حداقل گرم بشم!
+ خیلی بده که آدم بلد باشه چطوری خوب توصیف کنه. اینطوری از خودش فرار میکنه و تو مثالا گم و گور میشه
هرچند معتقدم سرعتم حداقل تو این سالا بیشتر از سرعت نور بوده، اما خیلی دیگه بخوام خودمو تحویل بگیرم و تو سر مال نزنم، باید بگم 11سال نوری با چیزی که بودم فاصله گرفتم و الآن عقبم! تعارف که ندارم ...
+ روزه خوانی ممنوع! :/
انقد بیحال و بی انگیزه و بی حوصله م که از تمانم کار و زندگی موندم. شانس آوردم نفس کشیدن غیر ارادیه گمونم!
+ چک؟ لگد؟ نه! تفنگ رو شقیقه هم جواب نمیده. اصن راهش این نی
ساعت 2:22 دقیقه بامداد شنبه ست، صدای رعد و برق میاد و من عینهون معتادا هنوز دارم پوکر آنلاین بازی میکنم. انقدم حال میده الآن که یه کم قانونا و ایناشو یاد گرفتم؛ ولی خدایی خیلی ریسکیه، درسته که یه بخشیش استراتژی و ایناست اما متغیر تصادفی هم خیلی توش دخیله ... !
+ خو من رفت لالا. ایتز ایناف :دی
عاغا من از اُوان جوانی دوست داشتم 21 و پوکر رو یاد بگیرم؛ اهل غمار نبودم الحمدلله هیچ وقتا، ولی دوست داشتم بلد باشم این بازیا رو. اما همه میگفتن اصن پایه بازی پوله، نمیشه بدون پول. خلاصه دیگه ولی الآن دارم آنلاین یاد میگیرم از فرط بیکاری یا فرط شلوغی دیگه نمیدونم ...
+ انقد خوبه این سایته؛ من سه ساله توش انواع بازی آنلاین رو تجربه میکنم :پی
جناب شوهرخواهر میفرماین تو باید میرفتی خونه ی برادر رو میساختی. بنده هم جواب دادم قرار هم بر این بود اما ز که نالیم که از ماست که بر ماست :/
+ تا بوده چنین بوده و ...
نه با دوستان که بودم چیزی فهمیدم، نه الآن چیزی میفهمم. انقدر تو فکر که سر میدون تجریش، دستمو واسه تاکسی تکون میدم و مقصدمو تجریش میگم! تازه وقتی رفت کلی فکرکردم تا فهمیدم چی شد و چی گفت? ...
+ لوکیشن فعلی: تاکسی، اسم برنامه ی رادیو: عصر دلچسب، کنداکتور پخش: ساعت10 شب! البته پخش مجدد تشریف دارن
عرض شود الآن در شرایطی در خدمتتونم که هرچی رشته بودم، پنبه میبینم و کسایی که واسه شرکت این همه مدت رو بودنشون حساب کرده بودم، جمعا و فرادا کنار کشیدن !
+ علی هستم، خودم موندم و حوضم ! الحمدلله. چی دیگه بگم؟!
شنیده بودم اما دیروز برای اولین بار خودم با خوندن، بهش فکر هم کردم و ... واقعا هنوز هنکم. یادم که میاد تنم به لرز می افته. میترسم!
+ ثلةٌ من الاولین و قلیلٌ من الآخرین ...
آدم باید یه حرفی واسه گفتن داشته باشه، وگرنه که با دیوار و چوب و خربزه هیچ فرقی نداره. تازه اونا پر از کاربرد و خاصیت و فایده ن!
+ هرچقدرم سرپایین و بیخیال باشم بازم از بوی لوازم آرایش و اسپری و این کوفت و زهرمارا که تو مترو و خیابون مجبور به تحملش حالت تهوع میگیرم :/
به هر حال نمیخوام حکم آدم بالا منبر داشته باشم و عین خانم جلسه ایا حرفایی بزنم که سنار ( سه دینار ) بهش عمل نکنم. اومدم بگم آرومم اما از اون آروما که میدونم تو توهم و فراموشی زندگی رفتم اما یه هو مجری رادیویی که تو مترو پخش میشد گفت علی بذکر الله و اینا و یادم اومد کرم از خودمه که درختم و خیلی شیک زبونمو غلاف کردم!
+ از دلبرناز سیاوش شمس هم راضی ام
تو راه دانشگاه داشتم تفسیر سوره واقعه رو میخوندم، به دو تا اسم برخوردم: حبیب نجار ـ مومن آل فرعون. سرچ کردم و مختصری خوندم در موردشدن. سرچ کنید و مختصری بخونید درموردشون.
+ با گوشی لینک نمیتونم بدم، ولی سایت ویکی فقه رو واسش پیشنهاد میدم
چهار سال با طرف همکلاسی و هم دانشکده ای بودم؛ یه بار باهاش شوخی نکردم. کلاً با هیشکی از حد خارج نشدم. حالا چند روز پیشا بهش پیام دادم و یه سوال پرسیدم، اولاً که جوابمو نداده. بعد اومدم نت دیدم چراغ آی دیش روشنه، براش پیام دادم باز جواب نداده. فردا صبحش جواب پیامکمو داده، الآنم اومدم میبنیم تو یاهو نوشته یادم نمیاد این آی دی رو به شما داده باشم. منم براش نوشتم برو آرشیو چتاتو بخون تا بفهمی. بنده هم پاک میکنم ای دی شما رو که خدای نخواسته یه وقت مزاحمت نشم. خدایی بعضیا خیلی چشم سفیدن.
+ ما که دیگه به تور هم نمیخوریم با وجود این کوچیکی دنیا اما تو دلم میگم باش تا صبح دولتت بدمد. حالا اینا چه ربطی داشت به هم نمیدونم :/
خو عاغا پیشنهاد وبلاگ کروهی شده. حالا که بحث شده، کیا جدی هستن احیانا؟ یه اعلام حضور بفرماین لدفن :)
+ دو دو تا چارتا کنید بعد بگید، وبلاگ متروک به اندازه کافی دارم شخصا بیتعارف که بهم انرژی منفی بده :/
شاید این حرفم واسه بعضیا تکراری باشه: یکی از آشناها چند ماه پیش بچه دار شد؛ پسر بود. اوّلین مکالمه تلفنی ای که داشت با خواهرم، ضمن سلام و عرض تبریک، پیغام دادم که یادت باشه این پسر بچه 20سال دیگه باید دوماد بشه. فکرنکنی تا اون موقع پوشک لازم داره، از چیزای دیگه غافل بشی ...
+ این حرفو چندسال پیش به مامانم زدم. گفتم مادر خوبی بودی و هستی. خدا حفظت کنه. ولی زمان رو فراموش کردی و حالا هم من و هم خودت توش موندیم
حالا یکی بیاد اینو جمعش کنه: همکلاسی گرامی تلفن زده یه کاره، میگه متلق بده یه دختر خوب برات پیداکرده خواهرم! آدمه، جمعت میکنه!
+ الآن یه چی بین اینطوری :/ و اینطوری :@ ام. توضیح بیشترم نمیخوام بدم
اشهد ان محمد رسول الله اذان ظهر روز عید مبعث. ما رفتیم پی الصلاة و این حرفا
+ یه جا خوندم که اصرار بر اول وقت بودن نماز، فارغ از کیفیتش حتی، بسیار بسیار اثرات چشمگیری در دنیا و آخرت داره ... التماس دعا ... ضمناً صلوات یادمون نره :)