عاغا بنده قاطعانه عرض میکنم که گوشی موبایل یا باید کیبورد کیوورتی داشته باشه، یا اینکه سیستم عاملش ویندوز باشه. در ضمن کیوورتی توام با سیستم عامل اندروید کلاً از پایه مردود به حساب میادا، گفته باشم! اها اینم بگم که اگه کشویی افقی هم باشه دیگه نور علی نوره.
+ طبق تحقیقا به عمل آمده، واسه کار با خیال راحت میتونم برم شیراز از نظر زبانی، اونجا شعبه ی همین موسسه که تهرون میرم، در تمام سطوح کلاس زبان آلمانیش قویاً تشکیل میشه ... حالا کار کجا بود شیراز عاخه بچه :/
مقبره خیام و آرامگاه کمال الملک تو نیشابور، مقبره ابو علی سینا تو همدان، مقبره نادرشاه افشار تو مشهد، بانک سپه میدون توپ خونه و کلی جاهای دیگه که هرکی رفته باشه حتماً تو یادش مونده. من همه شو قبل از اینکه معماری بخونم دوست داشتم و وقتی خوندم هم تازه فهمیدم طراحش چه اشرافی به معماری ایرانی داشته و چقدر گولاخ بوده
+ هوشنگ سیحون در گذشت :(
هلوو، هلوو، ریمِمبر می، آیم اِوریتینک یو کنت کنترل ... سام ور بیاند دِ پِین دِر ماست بی اِ وِی تو بیلیو ... وی کن بریک تروث / اِوَنِسِنس / وات یو وانت
+ چی فکرمیکردیم چی شد! گمانِ اَبَر رسانا شدن داشتیم و کشف شد که عایقی بیش نیستیم.بلکه م پشت این عایق، یه ابر رسانای پر از بار ذخیره شده باشه؛ کی میدونه؟ :پی
عاغا تو رو خدا این انصافه! من به جز اینجا، سه تا وبلاگ فردی دارم که فقط خودم مینویسمشون. دو تا هم وبلاگ گروهی. جالبه تو هیچکدومم نه خواننده هاش احوالی میگیرن، نه نویسنده هاش. یعنی عجب دنیاییه!
+ همین 3-4تا آدم حشابی ای که اینجا هستن ولی بسه. جاهای دیگه رو الکی دارم روزی صدبار چک میکنم که مبادا کسی چیزی بگه و دیر ببینم :/
جالب شد! همین الآن تو تابناک خوندم که کریستین ساینس مانیتور تو آخرین فرهست پنجاه فیلم برتر تاریخ، چراغ های شهر چاپلین رو گذاشته رتبه 44. لینک مطلب اصلی
+ عاغا من دوست ندارم سیتی لایتز رو روشنایی های شهر ترجمه کنم. روشنایی که صفته، جمع بسته نمیشه :/
زَنَندِگیِ زِندِگی؛ مثلاً این از اون تیتراییه که هر افسرده ای رو به سمت خودش میکشونه. جون میده واسه وبلاگای خسته و خراب. بعدشم ظرفو بکشونی و کم کم بین حرفات بارغه های امید بهش نشون بدی
+ هنوز گیر آهنگ ویدین تمپتیشن موندم از دیروزا. شعرشو هم دوست دارم و اینم بی تاثیر نبوده
در مورد فیلم و کتاب حداقل باید یه کم از خودش رو دیده و خونده باشم تا توصیه کنم به کسی. حالا نمیگم هرچی به دیگران تو این دو زمینه معرفی کردم رو خودم سیر تا پیازشو میدونستما، ولی خوب یه حداقلی رو باید بدونم تا مطمئن باشم به درد مخاطب میخوره یا نه؟
+ بعضیا تیتر رو خوب انتخاب میکنن و جذاب؛ اما موقع نزدیک شدن بهش، آدم میبینه نه، تحفه ای هم نبوده. عین این روزای روزنامه ها و گزارشا و فیلما و غیره
دیروز یه نفر داشت بهم یه کتاب معرفی میکرد، بهش گفتم خودت خوندی؟ گفت نه داداشم از کسی هدیه گرفته. منم بهش گفتم کتابی که خودت نخوندی رو به کسی توصیه نکن. کلاً نه فیلم و نه کتاب، این دو تا رو تا وقتی خودِ آدم ندونه توش چه خبره نباید و حق نداره به کسی توصیه کنه.
+ بهش برخورد؟ نمیدونم شاید!
شب عید و شب عزا واسه یه آدمایی فرق نداره. هر دوش شبیه که پُشت بندش یه روز کِسِل کننده در حبس خانگی رو داره. نه شادی، نه خنده، نه حتی فیلم سینمایی و تخمه! وقتی کسی که جلوت نشسته مُدام بجای تو، با دوستاش تو وایبر و تانگو و کوفت و زهر مار حرف میزنه، میفهمی که انفرادی بودنِ این زندونِ خود خواسته چه نعمت بزرگیه!
+ دوست دارم چراغ های شهر چاپلین رو بشینم نگاه کنم؛ اما یه هو یاد فیلم پی افتادم و دیدنش رو توصیه میکنم.
خوب شد نرفتم بیرونا! خواهرگرام با خیال راحت که بنده رفتم کلاس و منزل نیستم، رفتن با دوستان گرام بیرون بعد از کار و الآن بنده خوش خوشان در خانه بسر میبرم. فقط امیدوارم وقتی میاد نپرسه کلاس چطور بود که این عیش ما نسوزه :/
+ خدیا! تو میدونی کِی مرغ آمین منتظر آرزوی آدم نشسته؛ یه کاری کن انقدر نسوزونیم این فرصتا رو با آرزوهای الکی و بیفایده. بجون خودت دیگه بسه
دِ عاخه من اگه اینکاره بودم که تا حالا یه چشمه نشون داده بودم! سِفت و محکم نشستم تو خونه و جُم نخوردم؛ فقط یه بار رفتم شارژ شهرک و پول زور داخلی رو دادم و یه بارم رفتم نون گرفتم که تو تعطیلی فردا گشنه نمونم
+ عید است ساقیا قدحی پر شراب کن؛ البته من میل ندارم، از بقیه پذیرایی کن ... ;)
امروزم کلاس زبان نرفتم. فقط باید تا یه ساعت دیگه از خونه بزنم بیرون که وقتی خواهرم از سر کار میرسه نباشم و لازم نباشه کلامی رد و بدل کنم ...
+ اولین باره تو 26سال زندگی همچین کاری میکنم :/
انقد تو تلویزیون و اینترنت و رادیو و روزنامه گفتن کلیپ تصادف دخترا که سوال شد برام چیه؛ بالاخره تو آپارات نشستم دیدمش و ... جالبه چقدر مسخره ش کردن عاغا! کار به نسخه ی آمریکایی و چینی هم رسیده حتی! اینا رو تو آپارات دیدما؛ ولی این ورژنش از همه باحالتر بود تو اینایی که من دیدم ... :دی
+ تصادف کردن ولی تو این وانفسا حداقل به داد این حال خراب ما رسیدن که چند دقیقه یادمون بره چه خبره این دور و بر
خیلی وقت بود از اِوَنِسِنس چیزی نشنیده بودم با وجودی که 6-7سال پیش خیلی گوش میدادم چرت و پرتاشونو و اونوقتا زیاد پیگیر معنیِ چیزی که میگن نبودم. اما خوب، این آهنگی که الآن دارم دانلود میکنم رو متن و ترجمه ش رو خوندم و موردی که قبول نداشته باشم و چرت بدونمی، توش ندیدم و اتفاقاً برعکس آهنگ خوبی اومد به نظرم.
+ آدما عوض میشن، اما تجربه بهم ثابت کرده که در عین تفاوتای بیشمار، زیادی همه به هم شبیه هستن!
دیروز داشتم دیوونه میشدم؛ باطری موبایلم شارژش داشت تموم مشد اما تو راه برگشت، گمونم یکساعتی شد که فقط و فقط همون آهنگ پست 244 رو گوش میدادم.
+ راستی دیروز صبح امامزاده صالح به یاد بزرگواران اینجا و جاهای دیگه بودم ...
اینطور وقتایی اون سیمکارت قدیمی همراه اولمو میذارم رو گوشی که شاید بعد از مدت ها روشن شدنش حالمو عوض کنه و کسی از قدیما رو بهم برسونه که اونم نمیشه و خودم میدونم امید الکی و واهیه!
+ همه ما رو شناختن. دیگه تبلیفای ایرانسل هم تحویلمون نمیگیرن ...
وحید تلفن زده میگه بیا دانشگاه یه نمایشگاهه از کشورای مختلف راهنمایی و مشاوره تحصیلی هم دارن؛ گمون میکنم رایزن فرهنگیای سفارتای مختلف بودن. خواستمم برم اما دیدم نای تکون خوردن ندارم. حال کلاس عصرم ندارم. کلاً به هیچی حتی یه ذره کشش ندارم. بدجور وا دادم ...
+ مرا عهدی ست با جانان؟ نه بابا، جانان کیلویی چند!
سعی میکنم کار پایان نامه و گواهینامه م رو تا آخر ماه رمضون به یه جایی برسونم. بعدش هرجا کار باشه میرم. حتی حاظرم نگهبان شب بشم، تلفن چی بشم یا هرچی دیگه. اینطوری جا و مکان هم لازم ندارم. فقط میخوام برم؛ به هر قیمتی.
+ گور پدر آینده و آرزو و برنامه و زبان و درس و آلمان و هرچی دیگه که به ذهنم میرسن و نمیرسن. اصن آرزومه قبل از ماه رمضون به جهنم الهی نزول اجلال کنم
دیروز همکلاسی گرامی فرمودن خدا بزرگه نگران نباش درست میشه. منم چیزی که تو همشهری داستان خونده بودم چند سال پیش رو براش گفتم که دختره که سرطان داشت، در جواب دوستش که گفته بود ان شا الله خوب میشی، خدا برزگه، گفته بود: یعنی اگه خوب نشم، خدا دیگه بزرگ نیست؟ تهشم از طرف خودم بهش گفتم خدا رو قاتی این چیزا نکن :/
+ الآن دوست دارم یکی بیاد حالمو با نظریه آشوب تعریف کنه تا بزنم دک و دهنشو یکی کنم
مادر یکی از همکلاسیا خیلی به بنده لطف داشتن. دیروز تو مترو دیدم خود همکلاسی رو، ضمن سلام و احوالپرسی و اینا، و اینکه بنده سوغات مشهد مادرگرامیشون رو با یه ماه تاخیر تقدیم کردم، فرمودن چقد لاغر شدی و اینا و بنده با لبخند و سکوت ازش عبور کردم
+ ... ولی تو دلم گفتم از بس خوش میگذره
vaqti handsfree tu gushet khamush bashe, sedahaye atraf vazehtar shenide mishe. ama vaqti sedasho ta akhar bala mibari, taze mifahmi tasvire khiabun o adama o zendegiE k mibini, ba har ahangi, kheili khub mikhune. in hamune k mige 2nya ro hartor begiri, hamuntor barart pish mire.
+ 1kam k na, kheili ashofte budam; ama vaqti in jomle ro, bad az chandbar edit, pasandidam, kheili behtar budam. harchand kollan vazehe k be khub budan nemiresam
اصن خستگی دیروز به تنم موند. این اینترنتم که اصن راه نمیداد بیام یه کن اینجا سر و صدا کنم تا اعصابم ته نشین نشده و آت و آشغالاش رسوب نکرده ...
+ پست بعدی واسه دیروز عصره که داشتم برمیگشتم خونه
خدایا! به حق سوز آهی که تو دلن مونده و بیرون نمیدم قسمت میدم، تک تک کسایی که اینجان و با گرمای نفس حقشون، سردی دل و روحمو حتی واسه یه لحظه از یادم میبرن، خدایا، دست به خاک میبرن، طلا تو مشت بگیرن
+ من دعا کردن بلد نیستم، اما اون بالایی فهمید چی گفتم
درست همون لحظه ای که دنبال کسی میگردی که حرفتو بی منت بشنوه، و واقعا هم بشنوه، میبینی هیشکی دور و برت نبوده ...
+ زمین دور خودش نمیچرخه، ماهایی که روشیمو دور خودش میچرخونه!