یادم نیست کِی بود و سر چه ماجرایی که به این فکرکردم که اگه با درد و رنج بمیرم، گناهام پاک میشه. بعد اون خیلی فکرکردم که بدترین نوع مرگ چیه و به سرطان رسیدم. البته چیزای دیگه م بود. هرچی که میشنیدم ضرر داره عمل میکردم. مثلاً همیشه گوشیمو میذاشتم تو جیب سمت چپ پیرهنم که کمترین فاصله رو با قلب داشته باشه. یه مدّت مدیدی هم دعا میکردم سرطان خون بگیرم. هنوزم گاهی که خون دماغ میشم بهش فکرمیکنم که نکنه به آرزوم رسیدم
+ جمعه ست. عب نداره به فاتحه نثار روح گذشته های جمع کنم ...
یه مدت روسی میخوندم. خیلی دوست دارم زبونشو؛ از رو آموزشای خبرگزاری ریانووستی پیگیری میکردم. فقط در حد خوندن کلمات و تلفظا ولی پیش رفتم. کی میدونه، شاید یه روز اونم یاد گرفتم ... :)
+ خدایی ولی سخت ترین زبونی که دیدم عبری بوده! هیچی ازش نمیفهمم. دنبال روزتا استونشم ...
آلمانا عددا رو خیلی سخت میخونن؛ کلاً با سختی حال میکنن اصن این ملّت. صد و بیست و دو رو اگه تحت اللفظی ترجمه کنیم میگن یکصد و دو و بیست؛ آین هوندات اُند تسوای اُند تسوانزیش!
+ صد و بیست و دو یه عددیه ته ذهنم اما یادم نیست چی میگه. شما یادتون نمیاد احیاناً ؟
این موفع شب بیدار بودن یعنی حال خودمو نمیفهمم ... مِی آل یور دریمز کام ترو، فور سام وان لایک یو، سو سون یور تایم ویل کام، گِت اَوت وایل یو آر استیل یانگ. مِی آل یور دریمز کام ترو، سو هَپی فور یو
+ این آهنگ پر از امیده، واقعاً امی مکدونالد خوب موقعی پیداش شد
آی نِوِر نیدز یو تو بی استرانگ، آی نِور نیدز یو فور پوینتینگ اَوت مای رانگز، آی نِور نید پِین، آی نِور نید استرین، مای لاو فور یو واز استرانگ ایناف، یو شود هَو نان!
+ تو سیستمم فقط یه آهنگ یونانی دارم که هنوز متن و ترجمه ش رو پیدا نکردم. باید معنی رو بدونم ...
یه هو دلم گرفت بی دلیل ... حالا خوبه این آهنگه رو گوش دادم یه هویی، وگرنه داشتم میرفتم تو فاز ِ ...
+ نمیدونم! شاید تو فاز بی فازی! واقعاً نمیدونم
اِوری بادی نیدز اِ چَنس اَت لاو دَتز آل وی نید، ایف یو وانّا هَو اِ چَنس اَت آس دِن ترای ویث می
+ خیلی وقت وبد نیکول شرزینگر گوش نداده بودم؛ واسه تنوع!
حالا که فکرشو میکنم، شاید بشه اونجا با منبت کاری هم کمی تا قسمتی پول در آورد. هرچند اگه قرار باشه بار اضافی ای با خودم ببرم، در درجه اول عود میندازم رو کولم که هر وقت دلم واسه ایران تنگ شد، واسه خودم بدون ردیف و قافیه آلودگی صوتی ایجاد کنم :)
+ باز دارم توهمات میزنم ...
دوست دارم در صحت و سلامت عقل گواهی بدم که اولین چیزی که تو ساکم میذارم، پیژامه هامن. تازه اگه ببینم میشه دانشگاهم با همونا میرم :))
+ گیوه هامو حتما میبرم با خودم. هرچند میدونم با آب و هوای اونجا تناسب ندارن و زود داغون میشن:(
اگه تتو رو میشد کامل و بیدردسر پاک کرد، یه ساقه ی درخت مینداختم رو بازوم و ریشه هاش رو پشت کتف و رو شونه و کلا سمت چپ بدنم مینداختم. بعد فرداش میرفتم پاکش میکردم :دی
+ چقدرم تناسب داره با این ریش و تیپم :))
از پینوکیو بدم می اومد. عاشق حنا بودم و سرندی پیتی و کنا رو دوست داشتت. جالبه هیچ وقتم آخر هیچ کدوم رو نه دیدم و نه فهمیدم
+ کلی فکرکردیم تا اسم این یکی یادمون اومد: افسانه توشیشان با همکاری خواهر گرامی
همیشه ناراحت بود از پوشیدن لباسایی که از پسرخواهرم کوچیک شده بود. هنوزم ته مونده ش یه کاپشن هست که حاضرم یخ بزنم اما اونو نپوشم
+ چی شد یادم افتاد؟ نمیدونم!
به واقع بسیار احساس نزدیکی به متیو مورگان میکنم. اگه زبونم لال زبونم لال به سن پیری برسم میتونه با احتمال 80% بگم خود خودمم.
+ آقای مورگان/سینماسینما/کانال4/ساعت15:30
یه سوال پیش اومد برام:: آلمانا نژادپرستن، حالا یعنی واسه دکترا قبول شدن، زبان انگلیسی رو اونا هم اجباری کردن؟؟ عاخه من انگلیسی دوست ندارم. هرچند خوندن و یادگرفتنشو بلدم ...
+ یه جوری پرسیدم انگاری الآن پایان نامه ارشدمم دفاع کردم!
بعد از یه عمر زبان خوندن بالاخره به بهترین مدل واسه یادگرفتنش دست پیدا کردم. البنه این روش زمان مبتدی بودن خوبه، منم که فعلا تو آلمانی سوکسم :دی
+ تنها راه غلبه بر آرتیکلا و دیکتاته، نوشتن تمام متن کتاب و تحلیل کلمه به کلمه ست
یه جعبه داشتم، پر از قوطی نوشابه. مثلا پپسی سیب داشتم که هنوز که هنوزه جایی ندیدم. خودم از مدینه آورده بودم. اونم تو اولین خونه تکونی ای که دانشگاه بودم، کلا به سطل زباله ارتقا درجه دادن :(
+ شرط میبندم هیچ کس نمیتونه بفهمه چرا یه هو یادم اومد که مورچه ها دوتا معده دارن!
یه شلوار مخمل قهوه ای خریده بودم دوم دبیرستان، دوسش نداشتم، نمیپوشیدم. ولی پیشدانشگاهی اصن بدجور شیفته ش شدم. یه بارم اومدم برم بالای یکی از درختای حیاط مدرسه که چاغاله بخورم، پاره شد. زنگ تفریح اومدم خونه دوختمش برگشتم. تا 4-5سال پیشم داشتمش و میپوشیدم.
+ کلا مامانا عاشق چیز دور ریختنن ...
خسته شدم از بس ش?ا طرف چپ صورتمو گذاشتم رو بالش که از گوشیم وقتی تو شارژه بنونم استفاده کنم. اونم نه از ذوق گپ زدن با مخاطب خاصی که ندارم، واسه اینترن به رگ زدن و از خماری دراومدن!
+ عصری یه تیریپ از قدیما گفتم، دوست دارم ادامه ش بدم
بجان خودم اگه میشد بازس یرگشت فولاد-السد میرفتم اهواز که فقط یه عکس با رائول بگیرم و برگردم
+ شام خوب یعنی عدسی تند با گلپر و آبلیمو و نون جو. :دی
قیمه برنده شد عاغا با افتخار. تازه اینم نمیگم که داورشون بلد نبود غذا بخوره! فکرکن برنج رو جدا خورد، قیمه رو بعدش :))
+ من که دوست ندارم ولی گمونم اگه اونجا برم دلم براش تنگ بشه ...
پسر ایرانیه اومده مسابقه آشپزی تو زد.دی.اف. خورشت قیمه درست میکنه با گوشت چرخ کرده، از خود مجریه تندتر آلمانی حرف میزنه
+ چهارشنبه ساعت 4:45 هر هفته
قدیمای خودمونم خوب بود خدایی. یه شلوا کبریتی نوک مدادی راسته داشتم. خیلی هم دوسش داشتم. سر زانوهاش که سوراخ شد دادم مامانم دوتا سوباسا دوخت برام روش که باز بتونم بپوشم.
+ یاد گوشیم افتادم :(
طالب اروپا و امریکا و اسکیمو و مایا بودنم نبودما. مثلا من بابابزرگم بودم، اره، چی می شد من بابابزرگم بودم واقعا؟
+ نه خودش، حتی یکی از کلفت نوکراش که هزار و دویست و شصت و هفت به دنیا می اومدم
تو خلقیات به صورت عام و تو سادگی به صورت خاص، ورژن تمام و کمالی از یه ادم روستایی صدسال پیشم. با این تفاوت که مثل اون از زندگی لذت نمیبرم
+ چی میشد ده تیر هرار و دویست و نود و سه، 26سال رو پر میکردم؟