خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

076

سه نفر بودن. یکیشون یه تیکه عربی میخوند، بعد می پرسید این مال کدوم دعاست! خیلی عوضی وارانه بود. حتی یه جا واسه آدم میوه میاوردن که موقع خوردن ببینن بسم الله میگه یا نه. فقط فلان جای آدمو وارسی نمیکردن! 

 

+ اون دینی که توش حکم بر راستگویی آدمه، مگر خلافش ثابت بشه ... خدا رحمتش کنه

075

پرسیدن مسجد میری؟ گفتم بله. گفتن اسم امام جماعتش چیه؟ گفتم نمیدونم، من دم اذون وضو میگیرم، میرم،نمازمم که خوندم پا میشم میام. از اذون و اقامه، تا تشهد و سلام. دروغ نگفتم، ولی اونا فکرکردن گفتم

 

+ بعضی خاطره ها خیلی ساده ن و همونقدر شیک دل آدمو میسوزونن.

074

اسم درس آوردم دلم گرفت. چی بودم و چی شدم. یه زمانی آرزوی پدر و مادرای فامیل واسه بچه هاشون، مثل من بودن بود. حالا خودم موندم و سرکوفت اینکه چرا مثل بچه های مردم نیستم


+ دلم ز صومعه بگرفت و خرقه ی سالوس ...

073

کوچیک که بودم، وقتی داداشم مچمو گاز میگرفت که روش ساعت درست بشه، به خودم افتخار میکردم که درد رو تحمل میکنم و نمیگم ول کنه. بزرگتر که شدم، سرمو میکوبیدم به دیوار وقتی عصبانی یا ناراحت میشدم، یه بارم یادمه با تیغ جاسوئیچی بقل دستیم، پشت دستمو از اول تا آخر زنگ عربی هِی بریدم تا بخاطر 17شدن خودمو تنبیه کنم ... کلا ولی خیلی وقته الحمدلله درد جسمی کم کشیدم ( بجز دندون درد مضمن و بی درمونی که گاهی میاد سراغم ودکتر میگه عصبیه ) البته گاهی مچ دست راستم درد میگیره که اونم جزئیه. در کل همه دردا خلاصه شده تو روحم؛ ای تو اون روحم ...


+ برم درس بخونم. هرچند اونروز که تو تلفن در جواب چیکار میکنی گفتم درس میخونم، آقام گفت: تا کی میخوای درس بخونی؟

072

یکی پرنده داره، یکی دیگه شعر بلده، اون یکی هم نقاشی میکشه. یکی هم مثل من به یه تیم فوتبال تو یه بازی آنلاین دل میبنده که نبودنای زندگیشو با اون جبران کنه. جبران نمیشه. اما خوب، چاره چیه؟!


+ امروز با اخلاف 4گل صدر نشین لیگ رو شکست دادم. حتی فکرشم نمیکردم!

071

یه وقتایی هست تو زندگی که آدم دلش میخواد کلّی حرف بزنه، در واقع دلش کلّی حرف داره که میخواد بزنه، اما بدون اینکه دلی رو برای شنیدن پیدا کنه ...


+ باز دارم کلمه ها رو گم میکنم. سخته بدون کلمه فکر کردن. شاید اصن فکر کردن نباشه اسمش. بیخیال.

070

آدمایی به مراتب آباد تر و رو به راه تر از امروز و این روزای من هستن که به هر کشیدنی و خوردنی ای تن دادن. دیدم که میگم. 

 

+ خدایا شکرت، خیلی شکرت

069

گفته بودم نقطه مقابلت حال بدیه، گفته بود منم تا قبل از اینکه بخوام عوض بشم مثل تو بودم. چیزی نگفتم. لبخند زدم فقط. اما تو دلم گفتم خدا نکنه هیشکی حالش مثل من باشه ... 

 

+ کاش این قدرت رو داشتم که معنی درد و مرگ رو تو لغتنامه ها با هم عوض کنم، تا آدما بدونن از کدوم بهتره بترسن!

068

همسایه بالایی که قبلاً ذکر خیر راه رفتن اَستَروارانه شون رفته، در مصرف اب هم بسیار فعال و کوشان. همچین شیر آب باز میکنن که کل طبقه پایینیا صدای آب توی لوله رو به وضوح بشنون. هرچند تهرونیای ادعای کمالات عادت دارن با شیلنگ حیاط و کوچه رو جارو کنن. اما طبقه هشتم با این همه آب چه میکنن؟ الله اعلم :/


+ الآن خوندم که دکتر کردوانی گفته به زودی مجبوریم فاضلاب تصفیه کنیم واسه آب خوردن حتی. خودم یه لیوان تصفیه نشده رو میریزم تو حلق این بالاییه اگه اینطوری بشه

067

در استعداد روان شناسی و رفتار شناسی خودم شک ندارم. البته مطالعه هم موثر بوده. حیف که قدرت و ظرفیت بهره برداری ندارم. 

 

+ پشت سرمو نگاه نکن، خودم به اندازه کافی می بینمش :/

066

از تولد تا پابان 5سالگی، سن شکل گیری شخصیت و پرورش خلاقیته. این پدر و مادرای امروزی که به خیال خودشون با یاددادن الفبا و اعداد و خوندن و نوشتن بچه رو جلو میندازن از هم سن و سالاش، بی لیاقت ترین و ظالم ترین آدمای زندگی بچه شون هسنن. 

 

+ اگه رندگی ای شامل بچه داشتم، حتی تا 5سالگیش نمیذاشتم بفهمه تلویزیون و موبایل و کامپیوتر چیه

065

بزرگواران یکی از سایتای خبری، با یه حساب سر انگشتی، فرمودند عادل خان فردوسی پور که تهیه کننده ویژه برتامه جام جهانی تلویزیون شده، حدود 12هزار دقیقه و هر دقیقه حداقل 100هزار تومن قرارداد داره با صدا و سیما. یعنی تقریبا واسه یه ماه کار، یک میلیارد و دویست میلیون. 

 

+ مدیونم اگه 12هزارتومن پول ته جیبم داشته باشم :/

064

بچه تر تر که بودم، عمر مطلوبم 64سال بود. دوست داشتم هم سن پیامبر بمیرم. اما بعدش که فقط بچه تر شدم، دیدم واسه مثل منی، 20 سالم زیاده. 20  که رد شد گفتم جهنم و ضرر، خیرشو ببینی 25 راضی باش. الآنم که بچه م هنوز و تو وقت اضافه منتظر سوتم!  

 

+ انقد اروره به ذهنم نشست که یادم رفت میخواستم تو پست قبلی چی بگم!

063

د پیج مایت بی تمپورریلی آن-اویلبل. پلیز فالو تاپ منو ،بعدشم رفرش، اور ترای اگین. با تشکر، اینترنت اکسپلورر موبایل 

 

+ عاشقی شیوه ی رندان بلا کش باشد

062

آدمیزاد یه کم که عقب می افته، ببخشید ولی عینهون خر تو گل فرو رفته، دست و پاش قفل میکنه و بازم  ببخشید ولی به عرعر کردن می افته :/

 

+ پاشم تا جون دارم حداقل یه م درس بخونم فردا باز خراب نکنم این امتحان کوفتی رو.

061

چایی فقط سرگل ایرانی. این  خارجیا با این اسانسا داغون میکنن هرچی غده و اینا رو که بیخ گلوی آدمه. حداقل من که دردشو دارم.

+ خدا رحمت کنه استاد لطفی رو. زد بازی خر کیه بابا؟!

060

یکی از بزرگترین نعمات الهی اینه که آدم واسه نماز صبح خواب نمونه. ورژن عالی ترش بیدار بودن وقت اذانه. اصن کیفیت اون روز یه جورایی تضمین میشه 

 

+ یاد خوابیدن تو ایوون خونه قدیمیمون افتادم :(

059

داشتم آب سیب بدون شکری که تو قطار قسمتمون شده بود رو میخوردم، یاد اون روزا افتادم که ارزونی بود و من همیشه تو یخچال آب پرتقال پالپدار سن ایچ داشتم. قبل خواب و بعد مسواک یه قلپش اصن چشم آدمو به روی دنیای دیگه ای باز میکرد :دی 

 

+ خدایا شکرت که الآن آروم آرومم. شکر

058

یعنی این 123مگابایتی که حروم کردم واسه دانلود منتخب آهنگای کوروش یغمایی، همچین منتخب بود که یه دونه از آنگایی که من دوست داشتم توش نبود هیچ، انقدرم مزخرف بود که پاکش کردم رفت


+ وایمکس مبین نت هر گیگ حجم 9000تومن :/

057

حالا خودش به کنار، کلیپشم در کل به کنار چون مورد زیاد داره، اما اون لحظه ی آخر که بطری و نامه رو میندازه تو فضا و یه هو میبینی چقدر بطری و نامه از قبل معلقه و یه هو دلت انگار هُرّی میریزه!


+ دِ میوزیک ایز نو گود ویدآوت یو! به واقع من عاشق این اهنگم از چِر

056

امتحان هندسه 2 سال 84، کنکور ریاضی سال 85، امتحان ریاضی2 سال 86، امتحان برنامه نویسی سال87. الآنم چند وقته همونطوری ام. انگار این پیچ پیچیای مغزم، داره با تبخیر سطحی از هم جدا میشه. کلا مغز تعطیله 

 

+ به زور یه ساعت خودمو نشوندم پای روزتا استون. نپرس اما. هیچی یادم نمیاد

055

مامان تو عین مامان خودم میمونه. به مامان خودم روم نمیشه اینو بگم، اما به مامانت از قول من بگو از سعید راضی باش ... 

 

+ این پیامکو فرستادم واسه همکلاسی سابقم. اولین روز کاریشه تو شرکتی که معرفیش کردم

054

آدم  که زیاد سر به زیر باشه، تو سری خور میشه. در ضمن دور و برشم نمیتونه درست ببینه! 

 

+ شنا در زمستان/محمدکاسبی/1368

053

زبون که بند میاد، بند اومد و کاریش نمیشه کرد. اما این که حتی فکرات بی کلمه باشه واقعا تحملش سخته. و توصیفش هم البته 

 

+ بنا باز قهر کرد از تیم ملی. نباید انقد ناز هیچ کس - به هیچش تاکید دارم - رو کشید.