-
789
چهارشنبه 15 مرداد 1393 22:58
امشب چه هِی ترانه ها و آهنگایی که 7-8سال پیش به قبل شنیدم یادم میاد ... این هم جزو ترانه هایی هست که هیچ وقت فراموش نمیکنم + مادر گرام تلفن زد. خواست تلفنی با خواهر محترم احال پرسی کنه، خواهرم گفت من حرفی ندارم باهاشون بزنم. بخدا آخرش دق میده این بندگان خدا رو، اونوقتم دیگه پشیمونی فایده نداره :(
-
788
چهارشنبه 15 مرداد 1393 22:45
آخی! یاد دوران اوّل دانشجویی افتادم و این آهنگ ... یادش بخیر ... + خواب خوابم خدایی
-
787
چهارشنبه 15 مرداد 1393 17:52
عاغا بعضی محدودیتا آدمو حریص میکنه به شکستنش؛ عین بچه ی آدم میخواستم رمان لولیتای ناباکوف رو بخونم، یه سایتی هم دمش گرم ترجمه بدون سانسور مطلقشو گذاشته، اما هم کلیک راست صفحه رو بسته، هم ذخیره از هر راه دیگه. این شد که بنده م خیلی شیک دارم تک تک پارتاشو ضمن مطالعه، کپچر میکنم و خیلی مرتب و منظّم کتابشو با فرمت جِی پی...
-
786
چهارشنبه 15 مرداد 1393 08:53
آدم که 15 بوده، اگه 13 بشه شاید از غصه دق کنه؛ ولی اگه از 11 به 13 رسیده بود، شیرینی این 13 یه عمر سرپا نگهش میداشت ... + درد خیلی از ما آدما، شاید بی درد خیلیا باشه. اما مسأله دقیقاً اینه که ما، ما ایم؛ نه هیچ کس دیگه!
-
785
چهارشنبه 15 مرداد 1393 08:21
خدا هیچ بنده ای رو وامونده نکنه ... + وامونده همون باز مانده میشه؟ الآن سوال شد واسم
-
784
سهشنبه 14 مرداد 1393 19:55
بعله! با یه جعبه شیرینی غافلگیر شدیم همین اول کلاسی! یکی از بچه ها سه شنبه میره آلمان + من راهمو گم کردم؟ آره گمونم ...
-
783
سهشنبه 14 مرداد 1393 17:47
این کتابی ست که مخنسان را مرد کندو مردان را شیر کند و شیرمردان را فرد کند و فردان را عین درد کند. و چگونه عین درد نگرداند که هرکه این کتاب را چنان که شرطست برخواند، آگاه گردد که آنچه درد بوده است در جان های ایشان که این چنین کارها و از این شیوه سخن ها از دل ایشان به صحرا آمده است. + 5سال گذشت و من دوباره تذکرة...
-
782
سهشنبه 14 مرداد 1393 12:07
یه همکلاسی داشتم، کنکور رتبه ش شد بوق هزار. رفت کاردانی کامپیوتر دانشگاه زاهدان. بعد یه ترمم مرخصی گرفت و اومد تهرون و کلاس و ودیعه نظام وظیفه و آلمان. چند وقتی بعد از تو فیسبوک فهمیدیم هم زمان دو تا رشته میخونه و کارم داره و خیلی چیای دیگه. + راهنما داشتن مهمه و اینکه یکی دل تو دلت بذاره تا یپش بری هم مهم تر. همین دو...
-
781
سهشنبه 14 مرداد 1393 11:39
یعنی خرابما. خراب نه ولی واقعا به زمین چسبیدم. نمیدونم فقط کلاس آلمانی رو کجای دلم بذارم. سر پیری همه فکر زندگی بودن و یکی مثل من اینطوری ... + زد بازی یه کم ادبیات آهنگاشو بهتر میکرد حتما لینک میکردم بعضیاشونو
-
780
سهشنبه 14 مرداد 1393 05:47
دیشب جناب خواهر رفتن عروسی همکار. منم به طرز اعجاب آوری ساعت 10 عین جنازه افتادم تا خود صبح. دیروز دل مرده بودم. + قبل خواب یه پیامک فرستادم: دیگه حتی از اون مزاحم تلفنیا که دنبال یه گوش مفت واسه حرف زدن میگشتن ندارم! ... تاریخ انقضا گذشته شدم، شایدم مرض واگیردار دارم ... نمیدونم
-
779
دوشنبه 13 مرداد 1393 21:51
یادمه یه زمانی ناخوش از بی معرفتی رفقا که میشدم، کل فون بوکم رو پاک میکردم و خیالم راحت بود که خیلیا تو یه ماه اول برمیگردن. حالا اما ماه هاست که رو این گوشیم فقط یه شماره ذخیره دارم! + والا چی بگم. آدما باشن و نباشن دردن. نه همیشه، اما هستن
-
778
دوشنبه 13 مرداد 1393 19:52
عاغا یه سایت پیدا کردم، میشه باهاش امتحان تستی برگزار کرد. کلّی دارم به مغزم فشار میارم که سوال براش طراحی کنم. البته گمونم آخرشم ولش کنم ولی گفتم به شما لینک بدم باهاش صفا کنید آخر سوژه خنده میتونه بشه. اینجا + یکی رو پیدا کردم در حد خودم خُل ... اصن روحم تازه شد جان خودم وقتی این رو دیدم
-
777
دوشنبه 13 مرداد 1393 17:11
یه روزی یه نفر بهم گفت ما اونقدر خوشبخت نیستیم که بمیریم. راست گفت. ما زنده ایم که روزی هزار بار مردن رو تجربه کنیم ... + سلام واسه روح، حکم نفس واسه جسم رو داره. تنها فرقش اینه که اینجا دم با یه نفر هست و بازدم با یه نفر دیگه
-
776
دوشنبه 13 مرداد 1393 15:39
ده سال پیش ... پنجشنبه ظهر واسه کلاس جبرانی حسابان یه ساعت بیشتر مونده بودیم مدرسه و حالاتو زل آفتاب و خیابون خلوت ولایت، داشتیم برمیگشتیم با بچه ها خونه. یادش بخیر، قدیما حوصله م بیشتر بود و فضولیم بیدارتر. کنار یه درخت، یه کاست شکسته افتاده بود و منم گیر و البته ذهنم داستان ساز. بردمش خونه و درستش کردم و گذاشتمش تو...
-
775
دوشنبه 13 مرداد 1393 15:23
امروز از 8 صبح اینجا بودم، هی با خودم حرف زدم، الآن حتی یاد تک تک جمله هایی که دیروز تو مسیر کلاس رفتن و برگشتن میزدم و با خودم میگفتم اینا خرده ریزن افتادم، اما ... آدما نباید به هیچی عادت کنن، حتی به نفس کشیدن ... + در شهر خبری نیست، یه فیلم قبل انقلابیه از مهدی فحیم زاده. حالا من میگم، نه در شهر، در هیچ جای دنیا هم...
-
774
دوشنبه 13 مرداد 1393 15:15
بله که همه ی آدمای مشهور خالی از ژستا و تیریپای مردم دوستی رو میان در حالت عادی، اما این ویدئو و یکی از کامنتای زیرش بهونه ای شد که بنویسم هرچقدرم رونالدو بازیکن کاملیه و منم خیلی از بازیش خوشم میاد، بازم نمیتونم منکر این بشم که کاملترین بازیکن فوتبال زیدان بود به نظرم! + دلم گرفته بود. گفتم تنوعی بدم تو حرفم ......
-
773
دوشنبه 13 مرداد 1393 12:50
همونطوری که هر کسی حق داره نظرش رو بیان کنه، منم این حق رو به خودم میدم که بگم چی رو خوشم میاد و چی رو نه. ولی انم میگم که آزادی بیان رو خیلیا تا وقتی قبول دارن که حرف من و شما، به مزاجشون خوش بیاد یا حداقل زیاد حالشونو نگیره. وگرنه که از بیخ و بن خط خطی میشید توسط شخص شخیصشون. تو همه قشر و گرایش قکری ای هم این مورد...
-
772
دوشنبه 13 مرداد 1393 11:41
گمونم تو خیلی از دانشگاه ها باشه جاهایی که با پسوند و پیشوند لاو نامیده بشه؛ تو دانشگاه تهران بهش میگن لاوگاردن که پشت باشگاهه، تو دانشگاه اوّلیمم بهش میگفتن لاواستریت که پشت دانشکده ی افتصاد و مدیریت بود. بعد از شام، از سلف میرفتیم اونجا گاهی که داغون بودیم، من و امیر، ترم 3، ترنج نامجو رو میذاشتیم و دو تایی فقط گوش...
-
771
دوشنبه 13 مرداد 1393 11:22
یکی از عددای مورد علاقه ی من 52 بوده. درواقع جزو معدود عدداییه که اوّل نیست و من دوسش دارم. فقط هم به این خاطر که تعداد هفته های یه سال شمسی 52 تاس. هرچند هفته هیچ مبنای نجومی ای نداره و فقط یه قرارداد واسه راحت دیده شدن و تشخیص دادن روزای ماهه + واحدهای نجومیِ زمانی، بر اساس تقویم شمسی، روز و فصل و سال هستن و بر...
-
770
دوشنبه 13 مرداد 1393 11:16
یه آقایی بود، همکار آقام بود، چندتا پسر داشت که همه کم و بیش از این آدمای بی اعصاب. ولی یه پسر خیلی خیلی خوب و آقا داشت، همه آقا بودن ولی این آقا تر بود. این آقا آقاتره، اومد دختر یکی از آشناها رو گرفت. اما قبل از ازدواجشون تصادف کرد و به رحمت خدا رفت. من دوّم راهنمایی بودم. و مدت ها با این موضوع درگیر بودم که اون...
-
769
دوشنبه 13 مرداد 1393 11:04
پاستوریزه نباشید. بچه هاتونم پاستوریزه تربیت نکنید. بزرگترین خیانت در حق یه آدم، این سبک تربیتیِ لیلی به لالا گذاشتنه که روز به روزم داره بیشتر بهش میدون داده میشه. بچه باید بزرگ بشه. این خدمت نیست که کمک کنید بچه بمونه! من میفهمم چقدرد درد داره که تو 27سالگی میبینم باختم و بزرگ نشدم :/ + عاغا من وبلاگ گچ رنگی رو خوشم...
-
768
دوشنبه 13 مرداد 1393 10:45
دلم یه جا میخواد واسه بودن، یه جا واسه بودنی که با نبودن فرق کنه. یعنی وقتی ... هیچی ولش کن ... از دلم بدم میاد وقتی یه هو همچین هوسی میکنه؛ من هیچ وقت خودخواه نبودم. نباید فراموش کنم یه روزی با تمام وجود از خدا خواستم کاری کنه که هیچ جا نباشم تا وقتی مسافر شدم هیچ دلی بخاطر نبودن من تنگ نشه و هیچ اشک و بغضی متولد نشه...
-
767
دوشنبه 13 مرداد 1393 08:38
اینکه فکرکنیم کسی که میگه زندگی رو دوست ندارم، تارک دنیا شده، سخت اشتباهه. کسی که داره داد و بیداد میکنه و از درد میناله، اگه مطمئن بود کسی کاری نمیتونه بکنه و نمیخواست زندگی کنه، هیچ وقت دم نمیزد. باور کنیم حتی ناله کردن هم امید لازم داره ... + مرجان فرساد، آلبوم گلهای آبی، توصیه میکنم. اینجا میتونید آنلاین بشنوید و...
-
766
یکشنبه 12 مرداد 1393 18:36
استاد گرام با مدرک دکترای حقوق، امروز اعتراف کردن که سال دوم راهنمایی با معدل 13 شاگرد اول مدرسه شون بوده. بنده هم با مدرک دیپلم ریاضی، سال دوم راهنمایی با معدل 19.7 شاگرد احتمالا 10-15ام مدرسه! الآنم که ناقابل فقط 27سالمه! + یعنی یه آدمی در حد من بی عرضه بقرآن نوبره!
-
765
یکشنبه 12 مرداد 1393 16:23
عاغا استاد این درس آخر ما چه استاد خوبیه. کاش هشت سال پیش که حرف و فکر داشتم و زبون گفتن باهاش آشنا شده بودم. جان خودم الآن کلی از باختام، بردای پر گل و یه طرفه بودن :( + اینا حرفه. یه وقتا ماهی رو انقدر دیر از آب میگیری، که حتی جون نداری بخوریش!
-
764
یکشنبه 12 مرداد 1393 16:21
یه جناب کارشناسی فرموده طبق استانداردای جهانی، میزان انرژی لازم واسه یه بزرگسال، 2080کیلوکالری در روز هست. و با فرض اینکه خوراک، یک سوم هزینه ی زندگیه، سه برابر حداقل هزینه ی تامین مواد غذایی ای که این انرژی رو به آدم برسونه، میشه خط فقر. کشش ندم دیگه، این جناب خط بسته به بزرگی و کوچیکی شهر محل سکونت و مخارج وابسته،...
-
763
یکشنبه 12 مرداد 1393 10:18
کلاً من آدم آهنگ بازی نیستم. ترانه گوش میدم اما از ایناش نیستم که آهنگ باز باشم. همه مدل موسیقی ای هم تو آهنگایی که خوشم اومدن در تمام ادوار زندگیم پیدا میشه. ولی کلاً این وسط حبیب جایگاه خودشو داره. شاید مهمترین دلیلشم این باشه که شعراشو میفهمه و خودش آهنگ میسازه براش؛ حداقل تو آهنگای قدیمیش که این نکته کاملاً...
-
762
یکشنبه 12 مرداد 1393 08:56
عاغا دو دقیقه هم نشدا! خانم افسره گفت دوبل بزن کنار وانت. سرازیری بود، با ترمز رفتم. وسطتش زد رو ترمز گفت تند رفتی، پیاده شو! تنها چیزی که مطمئنم توش مشکل ندارم پارک دوبله ها، آخه تند و کند بودنشم شد ایراد؟! + هر چیزی حساب کتاب داره. دو دو تا نه سه تا شدنش خوبه، نه پنجتا بودنش . کلا الحمدلله :)
-
761
شنبه 11 مرداد 1393 18:43
الآن فهمیدم آقام گفته امروز میره پیش مستاجری که خواهرم بحثش شد و فحش و این حرفا سر خراب کردن خونه، باز عذرخواهی کنه و بهش میگه خالی نکنه خونه رو. منم فوری پیام دادم داداشم که نذارید بره رو بزنه بهش. سفت بگیرید تخلیه کنه خونه رو. + داستان خیلی مفصله. 6سال پیش شروع میشه. حتما باید بنویسمش.
-
760
شنبه 11 مرداد 1393 14:20
نمیدونم چطوری قضیه رو نگا کنم که دلم یه کم، فقط یه کم آروم بگیره. کسی هم حتی نیس که از فکرش کمک بگیرم. داره میترکه سرم ... + به مژگان خارهای راه رفتن ... زمزمه ی دست و پا شکسته و پر غلط این روزامه