-
759
شنبه 11 مرداد 1393 06:25
عوارضی قم رو رد کردیم. یه این سفر برخلاف عید فطرای این چند سال که میرفتم تنها ولایت، با جناب خواهر رفتم و کاش نرفته بودم. خدا هیشکی رو درمونده ی دنیا نکنه که مرگ بهتر از این حاله ... + موضوع جدیه. میخوام فقط برم از اینجا. دارم میمیرم دیگه.
-
758
شنبه 11 مرداد 1393 05:25
کاش دنیا معشوقه ی دوری داشت، دلتنگی اش آدم ها را به هم نزدیک میکرد... + اجازه دارم فکرکنم جهنمی که میگن، همین دنیاس؟
-
757
جمعه 10 مرداد 1393 06:34
خیلی بی ربطه اما به عنوان یه پرسپولیسی و یه آرسنالی میگم همیشه واسه لباس تیمای محبوبم، ترکیب رنگ قرمز و سیاه رو بیشتر از قرمز و سفید پسندیدم. البته جا داره اینم اعلام کنم که قرمز و خاکستری رو کلا بهترتر میدونم که استفاده شدنش رو بخاطر نمیارم. + زیرنویس یه فیلمی نوشته بود پا کوچیکه از همه سریعتره. راست میگه. البته اگه...
-
756
جمعه 10 مرداد 1393 04:44
یه هو از بیرون صدای جیغ و کمک خواستن یه زن شنیدم. چند بار تکرار شد. و صدای یکی دوتا مرد. مطمئن نیستم. دویدم تو حیاط. دیگه صدایی نبود. گاز یه ماشین شبیه پیکان شاید. و مامان و خواهرم که تو ایوون خوابیدن و هیچی نشنیدن. کاش خیالاتی شده باشم ... + اذان صبح به افق ولایت
-
755
جمعه 10 مرداد 1393 04:39
خواهرمن نه سر پیازه و نه تهش. سال تا سال اینجا نمی اومد. تو همین دو سه روز چنان شری بپا کرد که بنده خدا آقام با 70و اندی سال سن، شاید ده بار از یه غریبه عذرخواهی کرد که سنش نصف اون بود. هرچند قطعا ختم نشده و باید منتظر عواقبش هم بود :/ + از سر شب مغزم آش و لاشه. نه ادعای مردی دارم، نه دم از عقل میزنم. اما قدیمیا گفتن...
-
754
جمعه 10 مرداد 1393 04:31
پرنده خیال ما گاهی کلاغ میشود. کاش زاغ میشد و قالب پنیری برمیداشت. کلاغ میشود، از این کلاغ های امروزی و شهری که در زباله ها به دنبال غذا میگردد. شاید از ترس آنکه روباه باز او را نفریبد ... + یه جرغه بود ناشی از حرف یه دوست که پیامک شد و رفت واسه خیلیا و پیش خودمون بمونه که کسی هم جواب نداد!
-
753
جمعه 10 مرداد 1393 04:25
یه سخنرانی معروفی هست، یه جاییش میگه: خوشم اومد پشت یه وانتی نوشته بود دو دو تا میشه شونزده تا، کی به کیه؟! ... دوست دارم بگم میشه 25صدم چون تقلب کردی. متهمت میکنم، کی به کیه! + از جاهای سوت و کور میترسم. جاهایی که مثل الآن اینجا توش پرنده هم پر نمیزنه. تو دنیا از هیچی به اندازه تنهایی نمیترسم ...
-
752
پنجشنبه 9 مرداد 1393 21:54
میگن یه دیوونه، ولی من میگم یه احمق، یه احمق تر از احمق، یه احمق به تمام معنا خیلی شیک سنگی رو میندازه به چاه که هزار عاقل توان درست کردنشو ندارن. اینه خلاصه داستان سفر ما. زهر شد و خداداند تا کی باید ترکشاش رو تحمل کرد ... + چی بگم از دست خواهرم. خدایا. خدا. خدا ...
-
751
پنجشنبه 9 مرداد 1393 09:11
پونزده سال پیش، سکه 30 تومن بود. 45تومن از قلک درآوردم، خواستم ربع سکه بگیرم، پدرگرام فرمودن آدم عاقل بانک رو ول میکنه، طلا میخره؟! گمونم چهارم یا پنجم ابتدایی بودم. این پول شد حساب سپرده بلند مدت 5?اله. 5سال بعد حساب به سر رسید و ما 80 و چند تومن گرفتیم و 90تومنش کردیم و گذاشتیم باز به همون حساب. 5سال دوم که سراومد...
-
750
پنجشنبه 9 مرداد 1393 03:07
تو ای شور بوم غمین ... پر از خون دل و مهربان چهر ... تو ای دخت شرمگین امید ... تو را دوست دارم، اگر دوست دارم ... / فرهاد مهراد / پیر جاوید برنا + عاغا کامنتا هستا. با گوشی نمیشه جواب داد. گذاشتم وقتی سیستم و اینترنت دم دست بود جواب بدم و تایید کنم
-
749
چهارشنبه 8 مرداد 1393 14:05
ای کسانی که تنهایی یه اتاق دارید، بدانید و آگاه باشید که بدویترین راه تمرین زندگی با در نظر گرفتن حضور فردی جز خود رو مفت مفت از دست دادید و در توهم رفاه غرق شدید! + میتونم بعنوان یه جوجه معمار هزاران اتفاق به ظاهر ساده ی خونه های امروزی رو رد کنم!
-
748
چهارشنبه 8 مرداد 1393 08:09
به یه نکته جالب رسیدم: سال 73 یه شیشه نوشابه 2تومن بوده و سال 93، یعنی 20سال بعد، 800 تومن. همون سال ریال عربستان 40 تومن بوده و الآن شده 1000 تومن. یعنی نوشابه 400 برابر شده و ارزش رسمی پولمون، 1/25. خلاصه اینکه مثال نوشابه به ما میگه اجناس، چندین برابر نرخ ارز افزایش قیمت داشته. حالا از این چه برداشتی داشته باشید...
-
747
چهارشنبه 8 مرداد 1393 03:11
یادمه سالی که تهرون قبول شدم، شبی که میرفتم واسه ثبت نام، از وقتی سوار اتوبوس شدم تا نزدیکای قم گمونم، با گوشی تو نت بودم. حالا وسط خال شهر هم به زحمت شونصد بار به یه بار کانکت میشم. الآن من چی بگم؟ :/ + پا بده زودتر گوشی رو عوض کنم که حداقل اینجور وقتا کامنت بتونم جواب بدم ...
-
746
سهشنبه 7 مرداد 1393 14:29
اندی یه آهنگ قدیما خونده بود که با قامت تکیده از عاشقی بریده و اینا، میتونم به جرأت بگم این محبوب ترین ترانه ی زندگی منه که فایلشم زیاد گشتم اما پیدانکردم چون اسمشو نمیدونم + نمیشه باورکرد الآن چقدر سستم. معلق نیستم اما انگار رو یه زمین رمل و ماسه ای ام و هر لحظه ترس از فرورفتن دارم!
-
745
سهشنبه 7 مرداد 1393 14:27
عاغا من مطمئنم موقع سوار شدن هیشکی بچه نداشت اینجا. حیاط خونه و وسط پارکم نیست که بگم این صدای بچه گربه س. پس اینجا چه خبره تو این اتوبوسه؟! + این پست رو بعد اصفهان نوشته بودم، اونجا آنتن نداشتم
-
744
سهشنبه 7 مرداد 1393 13:32
دوستم اصفهان عمران میخونه. امروز اومده دنبالم، اول رفتیم زیارت اهل ، بعدم تو راه برگشت بهم گفته مامانت اومده پیشم درد دل که فلانی نه فکر کاره، نه فکر زن و زندگی. تو باهاش حرف بزن یا یه تکونی به خودش بده، یا تهرونو ول کنه و برگرده ولایت. چیزی نگفتم من. چی میتونم بگم وقتی رفیقم میدونه در چه حالی ام و بقیه در فکر اینکه...
-
743
سهشنبه 7 مرداد 1393 10:40
الآن دو تا مشکل هست، یکی اینکه من مجبورم یه روز زودتر برگردم تهرون، یکی دیگه هم اینکه ته حسابمو دادم شارژ شهرک و واسه بلیت نمیدونم چه کنم. میخواستم برم سراغ حساب بانکیای بیکارم تو ولایت که با این تعطیلات به اونا هم دسترسی ندارم. + اینا خورده ریزن، شما محرمیدا ... در حد خودم
-
742
سهشنبه 7 مرداد 1393 04:22
عاغا یکی از خوبیای ماه رمضون همیشه این بوده که آدم به بیدار بودن دم اذون صبح اخت میکنه. فقط حیف یه هفته نشده من یکی باز یه هفته نشده، نماز صبحم قضا و شبه قضا میشه :( + یاد عید فطرای زمستونی و پاییزی و قطره های بارونی که تو قنوتاش رو دست آدم میشست بخیر ...
-
741
دوشنبه 6 مرداد 1393 03:29
فیلم آبکی، غذا کم، اصن بقیه نداره، همین غذا کم خودش داره منو از پا میندازه. عاغا من گشنمه ... :/ + هیچ وقت حس خوبی به اصفهان نداشتم، هیچ وقت !
-
740
یکشنبه 5 مرداد 1393 15:13
جناب استاد دکترای حقوق دارن، خانمشون هم ایضا که البته یه موسسه ی فرهنگی با بیش از 50شعبه در سطح کشور رو اداره میکنن. ایشون امروز در خلال درس افشا فرمودن که طبق آمار خودشون، درصد قابل توجهی از شاگردای دوره های حفظ قرآنشون، دوست پسر دارن. و اینحا بود که بچه های کلاس کف و خون قاتی کردن! + باور ... چیزی که زمونه از آدم...
-
739
یکشنبه 5 مرداد 1393 08:55
عرض شود که ... عاغا ما رو حساب هفته قبل که تا ساعت 10 بچه ها داشتن می اومدم امتحان شهر بدن، امروز خیلی ریلکس ساعت 7.5 اونجا بودیم و دیدیم ای دل غافل که ملّت از ساعت 5.5-6 اسم نوشتن و افسر گفته بقیه واسه هفته دیگه! هرچی هم عز و التماس و این حرفا، من که نه ولی بقیه پیاده کردن افاقه نکرد. هیچی دیگه. ضایع شدیم و الکی هم...
-
738
یکشنبه 5 مرداد 1393 02:28
من این سریال هفت سنگ رو بخاطر اون مقاله ها و نقدایی که ازش شد نمیدیدم اما امشب که دیدم خیلی حس کردم موضوعش رو. خیلی دلم گرفت. خیلی بده که کسی درک کنه غریب بودن بین نزدیک ترین آدمای زندگیِ یه آدم، چه حال ناخوشی بهش میده. من درکش کردم و میکنم :( + سر درد دارم. یه کم. چند روزه میاد و میره. نیمدونم اینجا باشم یا نباشم اما...
-
737
شنبه 4 مرداد 1393 19:39
اما یاد اون شعره افتادم، هرچند خودشو یادم نیومد، چون از در آرایشگاه که رفتم تو، آقا سلمونی تا منو دید زد به خنده که بابا تو چرا موهات در نمیاد؟ منم گفتم نمیدونم والا، بعد براش تعریف کردم که موهام تا شونه هام بود دوم دبیرستان و یه روز از ته با ماشین تراشیدمشون و اونام باهام قهرکردن و رشدشون کم شد :) + اوندفعه 3-4ماه...
-
736
شنبه 4 مرداد 1393 19:04
نمیدونم چی شد زدم به آواز آسایش دو گیتی و اینا، که به ذهنم اومد آدمای زمونه ی ما لابد همه رو دیفالت دشمن میدونن که فقط مدارا بلدن، حالا اگه زد و از بد حادثه کسی دوستیش ثابت شد، چاره ای نیست و باهاش مروت میکنن! + یه شعر بود مال استاد سلمانی،ن هر چی فکرمیکنم یادم نمیاد :/
-
735
شنبه 4 مرداد 1393 03:35
حوصله مرور اخبار و سایتا و روزنامه ها و این ور و اونرو رو دیگه ندارم؛ حداقل چند روزه که ندارم. همه چی رو دروغ میبینم؛ از همه چی زده شدم، نمیدونم چی میگم، چی میشنوم، حتی نمیدونم به چی فکرمیکنم. دیگه این خورده ریزا رو هم نمیفهمم ... + احتمالاً خلوت میشم، اگه یادم رفت همینجا پیشاپیش عید فطر رو تبریک میگم که جاش ننداخته...
-
734
شنبه 4 مرداد 1393 03:30
اولش فکرکردم این چند روز که میرم سفر میتونم با موبایل آپ کنم اینجا رو ولی ... نمیدونم اما میخوام چند روزی حتی خورده ریزا رو بیخیال بشم. بیخیال که البته نمیتونم بشم ولی میخوام یه کم از کلمه ها فرار کنم؛ شاید اینطوری بتونم هجاها رو دوباره از نو مرور کنم و چیزای تازه رو ببینم, خدا کنه! + به بزرگواری گفتم التماس دعا، اما...
-
733
شنبه 4 مرداد 1393 01:58
تا مرد سخن نگفته باشد ... والا ما که با سخنمون تابلو کردیم نه مردیم و نه آدم؛ دیگه نمیدونم چی بگم ... + 80درصد حرفام سه نقطه س. کاش همیشه سه نقطه بودم و هیچی نمیگفتم. نصف خودخوریامو از این زبون بیصاحاب دارم
-
732
جمعه 3 مرداد 1393 22:55
برای این لب تشنه دریغا قطره آبی بود ... برای خسته چشم من دریغا جای خوابی بود ... در این سرداب ظلمت نور راهی بود ... در این اندوه غربت سرپناهی بود ... / حبیب محبیان / کسی حالم نمیپرسه + یادم نمیاد آخرین بار کی و کِی اسممو صدا زده ...
-
731
جمعه 3 مرداد 1393 22:18
بجان زنده دلان سعدیا که ملک وجود ... بیخیال، این همشهری ما هم نفسش از جای گرم در میومده؛ منم اون باغ و گلستون خونه م بود و کل زندگیمو دور دنیا چرخیده بودم از زور پولداری، از این قشنگ تر پند اخلاقی میدادم! + صدای خودم دیفالت یه کم بالاست اما ... از داد متنفرم ...
-
730
جمعه 3 مرداد 1393 06:55
بچه تر که بودم، یکی از سرگرمیام این بود که چشامو میبستم و با دو تا کف دست فشارشون میدادم. اول همه جا سیاه بود، بعد نقطه های نورانی، بعد روشنایی، بعد سیاهی، بعد کم کم صفحه روبروم ترک میخورد و نور از پشتش میزد بیرون، بعد همه جا روشن میشد و باز تاریک اما فقط زمینه سیاه بود، روش همه چی بود، حیوون، ماشین، عروسم، ادم،...