... و ماه بی شعور مهر، با گلو درد آغاز شد!
+ حاضرم قسم بخورم حتی همین سرماخوردگی ساده هم میتونه تو دلایل وقوعش، عوامل عصبی داشته باشه؛ مثلاً خیلی عیر طبیعیه که بگیم حتی گلبولای سفید ضعیف میشن تو این مواقع؟ بعید میدونم اینطور نباشه ...
رو اعصابه شرکت. از صبح تا غروب. کاری نیست. وقت تلف میکنم تا شب بشه. خونه اگه بودم یه کم میشد حداقل زبانامو بخونم. اینطوری فقط صبح میرم و عصر با یه خستگی مفرط جسمی بر میگردم در حدی که هیچ کار دیگه ای نمیتونم انجام بدم. لعنت بهش. آدم بیگاری بده ولی بدونه یه چیزی داره بهش اضافه میشه صدبرابر راضی تره. وقت تلف کردن وقتی حال میده که ازش آدم لذت ببره؛ یه کم خوش بگذرونه. نه اینکه هی خود خوری کنه که چرا اینطوری داره روزا رو شب میکنه ...
+ چقدر اینجا سوت و کوره. اون یکی بلاگمم هم همینه. اینا نشونه های اومدن پاییز لعنتیه
میزند آبی بر آتش های دل، قطره قطره اشک لرزان خسته ام ... شهپر پرواز من آخر شکست، از نشستن ای رفیقان خسته ام ... ساغرم خالی ز می من تشنه کن، جرعه ای ای می پرستان خسته ام ... میچکد این اشک دردآلود من، از شب و این درد پنهان خسته ام ... / حبیب محبیان / خسته ام
+ بدنم سست سست شده. مثل کسی ام که از بیمارستان مرخص شده، اما دردش ادامه داره ...
طراح و گرافیست خلاق با رزومه، تا اینجا اوکی، خانم بودنش حالا چه سیقه ایه الله اعلم! ما فکر بد نمیکنیم، خونه پرش میگیم لابد میخوان کم توقع باشه با حقوق پایین کار کنه :/
+ شَر میشه تو خونه اگه بگم وگرنه صندوقداری پیتزا فروشی رو ترجیح میدم به اینکه چند ساعت تو یه اتاق با یه زن تنهایی بشینم
من با هر کی امتحان بدم قبولما؛ این سرهنگ ترسناکه رو به عنوان رزروی فرستادن شانس ما و دیگه هیچی. یه نفر زودتر رسیده بودم تو لیست اون یکی افسره بودم :(
+ هفته قبل الکی الکی از ابر و باد و مه و خورشید و اینا زیاد کار کشیدم؛ این هفته گمونم رفته بودن مرخصی :/
دیگه خسته شدم از این امتحان تکراری؛ امیدوارم فردا آخرین باری باشه که میرم :/
+ ساعت چنده؟ 12:12! از ساعت 12 ظهر خوابم میاد خیر سرم!
کی باور میکنه من ساعت 8 جلوی در بسته ی شرکت بودم و الآن 10.5 گذشته و هنوز کسی نیومده؟ تلفن زدم هنوز از کرج نیومدن دوستان گرامی!
+ 4شنبه گفتم من نیام پشت در بسته، گفتن نه، 5شنبه که میریم قفل نمیزنیم، کلید در رو هم که داری ...
من که جایی و چیزی و کسی ندارم. ناخوش احوال که میشم، باید دق دلیمو سر این وبلاگا خالی کنم. اگه باشم جواب کامنت و اینا رو طوری میدم که خودم شرمنده میشم. بهتر بود بی سر و صدا کنار میرفتم. ولی خب الآن برش گردوندم. البته فقط اینجا رو؛ بقیه وبلاگام رو ترجیح دادم همونطوری تعطیل نگه دارم ...
+ لازمه معذرت خواهی کنم. گاهی آدم یه کاری میکنه که حتی خودشم خوشش نمیاد اما ... و ممنون از چند نفری که جاهای دیگه جویای قصه شدن. از همه معذرت میخوام
چند سال پیشا، یکی ازم پرسید اگه زنت بچه دار نشه، طلاقش میدی؟ گفتم زن گرفتم همراهم باشه، بچه باشه یا نباشه. البته مفصل جواب دادم و مخلصش این بود. حالا ولی چند روزه فکرم پر از برعکسش شده! دخترا عاشق بچه ن ....
+ یکی نیس بگه تو فعلا پیداکن یکی رو که از زندگی سیر باشه و به تو بله بگه، بعد فکر اینجاهاشو بیار تو ذهنت!
فقط نگاه میکنم ...
+ شرط میبندم خیلیا حتی اونقدری صبر نمیکنن که آهنگِ جایگزین هوم پیج وبلاگ لود بشه؛ البته بعضیا هم سرعت اینترنتشون احتمالاً جواب نمیده
خواهر گرامی تشریف بردن خونه دوستشون مهمونی دوره ای. منم تنها تو خونه نشستم. البته خوبه که رفت. بهتر از وقتیه که کنار دستمه و تو وایبر و امثالهم با دوستاش حرف میزنه و منم حکم یکی از اکسسوریای اتاق رو دارم
+ شبها بی ستاره میشن؟ نه شدن. سال هاست که نوری نمیبینم. دوست دارم برم. خسته م. خسته ای که معنیش خیلی با خسته ی ذهن دیگران فرق داره. خیلی خسته م ...
پارسال یه وبلاگ پیدا کردم که از آبان 87 آرشیو داشت. مال یه ایرانی بود که چند سالی از من بزرگتره و الآن امریکا دکترای برق میخونه. همه آرشیوشو خوندم، بعدم دیگه به روز همراهیش میکردم. آخرین پستی که داده بود واسه اردیبهش بود، همون روزا که جوابابی کنکور اومد. حرف از ایران اومدنش بود. تو انی مدت دروغ نگم هفته ای یه بار رفتم و براش کامنت گذاشتم. حالا امروز دیدم آپ کرده و نوشته از ایران برگشته. اعتراف میکنم ذوق کردم. 4ماه بود هیچ خبری ازش نداشتم. اسم نویسندگیش "من" هست. هیچ وقت جواب منو نمیده. فقط کامنتامو تایید میکنه که بدونم دیده و خونده. امروز واسه خودشم نوشتم، یاد اون روزی می افتم که روباه به شازده کوچولو گفت حرف نزن، حرف سرچشمه سوءتفاهم هاست!
+ حالم از گریه گذشته ست، بدان ... نه، بدان اگه بخوامم نمیتونم بخندم ...
از این
صفحه دو تا آهنگ فرق آدما و حیف واژه ی خیانت رو اکیداً پیشنهاد میکنم.
خودتو گم کن هم قشنگه. با من بخون از اون آهنگ کل کلیای مرسوم اوایل ظهور
رپ فارسیه و تقریباً حرفی واسه گفتن نداره. کنکورش واژه های +18 داره. دایره سبز رنگ کنار اسم آهنگا دگمه دانلودشونه
+ اوّلین آلبوم رپی بود که شنیدم، اگه اشتباه نکنم 18سالم کامل نبود هنوز ... یادش بخیر!
دلم میخواست ... بیخیال دلم؛ کلاً خدا آفریده اینو که چیزایی بخواد که از آدم برنیاد و حسرتش بمونه!
+ از دیروز یه سر درد خفیف دارم که ول میکنه و میگیره. البته دیروز بدتر بود اما الآن باز گرفته ولی هنوز به چشمم نزده.
الآن نسبتاً آخرشه؛ اینترنت نه، نوشتن نه، خوندن نه، دیدن و شنیدن نه، ورق نه، رفیق که زنگ زد و گفت نه، دیگه دیگه دیگه، چیز دیگه ای سراغ ندارم که ببینم آره یا نه.
+ اینکه به یکی یه چیزی بگی، بعد حتی فکرنکنی اگه نمیشه یا نمیتونی، بهش بگی که منتظر نمونه، گمون نکنم انتظار زیادی باشه :/
آدم میتونه سخت ترین موقعیتای فردی زندگی رو، با قرار گرفتن تو یه جمع خوب، به راحت ترین شکل ممکن رد کنه. بعید میدونم کسی باشه که اینو قبول نداشته باشه
+ آخرین آهنگی که شنیدید رو میشه بگید؟
مثلاً از دوبار مکه ای که رفتم، تنها چیزی که دارم یه دونه پر هست که از تو قبرستان بقیع برداشتم؛ حتی عکس و اینا هم ندارم، فقط یه دونه پر کبوتر. بعد از پایان نامه و دفاع هم یه عکس گرفتم و این شد یادگاری آخرین روز دانشگاه رفتنم.
+ بعید میدونم هیچ کفری تو دنیا پیدا بشه که بعضی رفتارا و ادبیاتا رو تایید کنه، چه رسد به مذهب! حالا چرا یکی مثل مایلی کهن میشه نماد یه آدم مذهبی؟ یا مثلاً استاد شریعتمداری؟
خدایا این موبایل ما رو از ایرانسل نگیر؛ نمیدونم اگه خاموشش کنم این بیچاره چه افسردگی ای میگیره از بس دیگه پیاماش دلیور نمیشه. به حال منم که فرقی نداره، گوشی بیکار باشه، خاموشم بشه دیگه چه بهتر ...
+ موندم بعضیا چیکار میکنن کله شون از تو موبایل در نمیاد؛ اشاره به فرد خاصی ندارما، فکرنکنید خواهرمو میگم!
خب ایران به آلمان باخته، ملت رفتن پیج بازیکن تیم آلمان رو فحش بارون کردن! یکی نیس بگه آخه اگه شما بازیکن ایران بودیسد و میبردید، دوست داشتید آلمانا بیان شما رو فحش بارون کنن؟ آخه این منطقیه؟
+ من جای زاکربرگ بودم پیام میدادم به دولت ایران که عاغا نمیخواد شما ما رو فیلتر کنید، ما خودمون کل یوم ( به قول امیر قلعه نوعی ) ایرانیا رو میریزیم بیرون و دیگه راشون نمیدیم اینجا!
خب از شنبه همه چی تعطیل میشه تقریبا. راضی نیستم. اصلا راضی نیستم. امروز و فردا هم که آخرین روزایی بودن که شاید فرصت میشد یه کارایی کرد اما موقعیتش نیست به هر حال :/
+ هیچی اندازه آرامش و قرار ارزش نداره. دلتنگشم، امیدوارم زود برگرده ...
خسته م. جسمی، روحی، همه چی. من آدم سخت گیری ام؟ لابد هستم که انقدر دنیا بهم سخت میگیره ...
+ تنم سالمه. بخدا هیچی اندازه این سلامتی ارزش نداره
تصادفا موزیک ویدئوی باید دل سپرد سارا نائینی رو دیدم و باید اعتراف کنم ندیدنش به صرفه تر بود واسه لذت بردن از آهنگش!
+ با گوشی نمیتونم سرچ کنم ببینم کدوم پست معرفیش کرده بودم
گمونم حقم بود یه هفته استراحت مطلق داشته باشم بدون درگیری ذهنی اما نشد. در واقع امروز تنها روز آرامش محضه . حیف شد.
+ میشه لطفا یه پالس مثبت؟!