خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

خورده ریزای یه ذهن اشباع

خرده ریزا دست و پا گیره، باید ریختشون بیرون تا دور و برت خلوت بشه

961

هنوز تو ایستگاه بی آر تی ام، خیسِ خیس ولی! ماشینِ بی ادب شاسی بلند و پلاک شخصی که یه راننده ی شیک و محترم داشت و به هر دلیلی، بجای مسیر بزرگراه، داشت تو خط ویژه با سرعت حرکت میکرد ... بیخیال


+ با احترام به موارد خاص، بعضی رفتارا فقط تو دو گروه آدم دیده میشه، حروم زاده ها و حروم لقمه ها. البته رابطه عکسش هم موجوده :/

962

وقتی زمین خیسه و کلاس اونقدر دیر تعطیل شده که نونوایی دیگه نون نداره وحتی تعطیله، مجبور میشی فاصله ی دو تا ایستگاه رو پیاده بری بلکه یه جا واسه شام و اینا نون گیر بیاری. هیچی هم که گیر نیاوردی، دست از پا درازتر میرسی به ایستگاه خلوتِ بعدی و میبینی مأمور ایستگاه از شدت سرما داره اول به آخر و آخر به اول ایستگاه رو میدوه تا یه کم گرم بشه. حالا تو چه حسی داری؟ به این آدم نمیگی مرد؟ راستی ساعت 9 شبه ...


+ بر اساس اعلام معاونت اجتماعی شهرداری تهران، متکدیان سطح شهر، روزانه بین 150 تا 600هزار تومان درآمد دارند!

963

دنبال حرف خودم بودم که یه جرغه خورد؛ پایان نامه م مرکز استراحت شهری بود، یه مجموعه پیش ساخته و مدولار با معماری خیلی سبز. حالا باید برم پیش استادم. میخوام حرفه ای وارد فیلد معماری سریع و سبز بشم

+ امیدوارم هیچ وقت به خودم اجازه ندم که خودمو بسوزونم... 

964

فکرکردم واسه خودم کارت ویزیت طراحی کنم؛ اون آقاهه، کارشناس فلان، طراح و مجری معماری، معماری داخلی و دکوراسیون. یه پیج اینستاگرامم درست کنم و توش نمونه کار بذارم. همیشه هم فکرم این بود که اگه یه وقت کارت زدم کد کیو آر روش بذارم. ولی الآن مرددم که نوع کدم چی باشه؟ لینک سایت؟ اس ام اس؟ تلفن؟ یا کارت ویزیت کلاً؟ نمیدونم هنوز :/


+ اینجا پرنده هم پر نمیزنه. کم کم داره تار عنکبوت بسته میشه به در و دیوار خرده ریزا ...

965


دللم واسه سردی و خشکی هوای ولایت تنگ شده، واسه اینکه ابر باشه و باد بیاددد اما دریغ از یه قطره بارون. دلم خونه رو میخواد، نه فقط ولایت، خونه رو میخواد... + دلم میخواد حرف بزنم، بگم چی میگذره تو کله م، و بیشتر از اون، از همه بیخبرم. دلم میخواد مثل ماه های قبل بشه اینجا...




966

پنج شنبه تلفن زدن گفتن تو قرعه کشی هیئت راهیان کربلا واسه عتبات دانشجویی اربعین اسمم دراومده. گفتن 300 بریز به حساب به عنوان قسط اول. حالا من خوشحال باشم یا خون خونمو بخوره که کار میکنم بی جیره و مواجب که حتی حالا که اینطوری طلبیده شدم ...


+ پارسال نذر کرده بودم اگه کنکور قبول شدم امسال برم پیاده روی اربعین. امسال که قبول نشدم و اینطوری ... خدایا! من بنده م؛ تو حکمت کارای تو میمونم ولی ... میشه دلمو روشن کنی لطفا؟

967

الآن دقیقاً قدرت اینو دارم که مثل یه ومپایر گردن یه نفرو به نیش بکشم و خونشو بمکم. پسره صبح پی ام داده که آقا سعید بهتر بود قبل از اینکه اسم شرکتو شِیر کنی مشورت میکردی با ما. همه رو پاک کردم و تهش گفتم فکرم این بود که شاید این حرکت باعث تبلیغ کارمون بشه و اتفاقاً باید همه این کارو میکردن نه من تنها. نذاشتم دیگه حرف بزنه خداحافظی کردم ... باز سر ظهر پی ام داده که تراکتا آماده شد؟ گفتم تا حالا شده من کاری رو دیر برسونم که انقدر تکرار میکنی یه مطلبی رو؟


+ تفصیر منه که پشت گوش انداختم کاری که سر رساله پایان نامه باهام کرد. همین آقا بود که واسه رفع تکلیف یه فایل خراب برا من ایمیل کرد شب تحویل دادن رساله و دست منو گذاشت تو پوست گردو ... من احمقم که روزای استراحتمو میذارم واسه این آدما

968

هستم. خوب به نظر میرسم. میخندم. حرف میزنم. پاش بیفته گاهی حتی مثل دیروز زیر بارون میدوم اما تن به پناه بردن زیر سایه بون مغازه های غریبه نمیدم اما ... یه چیزایی ناگفتنی میمونن. نه انیکه نخوای بگی، واسه اینکه کلمه ها براشون پیدا نمیشه، یا اگه میشه، کنار هم نمیشینه


+ نازک آرای تن ساق گلی ...

969

وبلاگ خانم میم واقعا پستای ارزشمندی داره؛ یه جورایی انحصار خودم میدونمش اصن غیرتی میشم بفهمم کس دیگه هم میخونه اونجا رو ولی حس کردم حیفه و خیلی میتونه چیز به آدم یاد بده. خلاصه که خیانت در رفاقته اگه نگم اینجا رو پیگیر باشید


+ یه لحظه حس کردم اول تا آخر دنیا یه قدم و شایدم کمتر از اینه و من تو همین یه گُله جا، هیچ جایی ندارم ...

970

گاهی میشه که خسته م ولی دوس ندارم بخوابم یا استراحت کنم؛ دوست دارم انقدر ادامه بدم تا از پا بیفتم. اما وجود همچین کاری رو ندارم؛ همیشه وسط راه میبرم و کوتاه میام. یعنی من اینقدر ضعیفم ...


+ فایرفاکس رو که دیدید وقتی آخرین تب رو میبندید، خود به خود کل براوزر بسته میشه؛ اپرا اینطوری نیس. حالا من: یه تب باز میکنم و تب خالی قبلی رو میبندم، باز یه تب باز میکنم و تب خالی قبلی ور میبندم. این حرکتو مدام تکرار و تکرار و تکرار میکنم؛ عین دیوونه ها شدم

971

این آهنگِ سیاوش صحنه چند وقت پیش الکی الکی یادم اومد که گمونم 3یا4ام ابتدایی بودم میشنیدمش و جلو آیینه میخوندمش واسه خودم. باورکنید معنیشم نمیفهمیدم.


+ مؤسسه ژئوفیزیک دانشگاه تهران تقویم سال جدید رو منتشر کرد؛ ایناهاش

972

قلبم یه هو انگاری سوت میکشه، اونقدری یه هویی و اونقدر قوی که نفسم بند میاد و نمیتونم حتی یه آخ بگم. انگاری جلو دماغ و دهنمو گرفتن و حتی یه مولکولِ هوا نمیتونه بره یا بیاد. چشام سیاهی میره و بسته میشه


+ خبری نیست. خوبم. خوبم و گاهی آرزوهام این شکلی میشه. جلو آیینه دستشویی تمرینش میکردم؛ حتی وقتی یه پسر بچه 5ساله بودم و جلو آینه ی دستشویی یه مسواک نارنجی و یه دهن پر از کف داشتم ...

973

فایل پی اس دی رو وقتی با فرمت جی پک ذخیره میکنی و با آفیس پیکچر منجر حجمش رو کم میکنی، افت رنگ پیدا میکنه، یعنی همه رنگا یه لول روشن میشه. وقتی هم واسه کسی توضیح میدی و بعدش تلفن میزنه میگه آقا چرا اینجا رو صورتی کردی، تموم خستگی یه صبح تا غروب و دیشبش با هم برمیگرده تو جونت.


+ حیف ...

974

زندگی خودش سوار موجای سینوسیه، یه روزایی هم مثل امروز پیدا میشه که خودش یه هو ام پی تری به توان دو پر از موج سینوسی و نقطه اکسترمم میشه؛ فقط موندم این همه صعود و سقوط، چرا یه نقطه عطف به ما نمیده :/


+ عیده ها! عید همه مبارک؛ خیلی خیلی مبارک. ان شا الله همیشه دل شاد و لب خندون باشید :)

975

من خیلی محمد اصفهانی دوس نداشتم و حتی این آهنگش رو اصلاً. ولی نمیدونم چرا یه هو شروع کردم زمزمه کردنش و بعدم دانلودش کردم. ریتمش با حال الآنم میخونه و شعرش یه بغضی داره که ...


+ خدا از آدمای عادیش نمیخواد علی باشن، اما میخواد که سعی کنن حرمتشو نشکنن، فقط سعی کنن

976

یه حرکت خوب، دیر یا زودش شاید تو زمان وقوع نتیجه اثر بذاره اما تو کیفیت و ایناش نمیذاره: شروع کردم واسه خودم لغت نامه آلمانی مینویسم تو اکسل؛ لغت نامه بر مبنای کتابی که از روش خوندم. از درس یکِ ترم یک تا اینجا


+ زانوم ورم کرده؛ پاهام پاییز و زمستون میشه کوه یخ. جوراب پوشیده بودم رو سرامیکا لیز خودم و اینا :/

977

باور میکنید من تا همین چند دقیقه پیش که رفیق کلاس آلمانیِ آلمان رفته مون تو وایبر شماره موبایلشو فرستاد، نمیدونستم کدِ تلفن آلمانو؟ حالا خوبه تو درسامونم داشتیم حتی! خنگم یعنیا ...


+ کی بشه من از گیسن آپ کنم خرده ریزای ذهنمو که ثابت کنم آدم همون آدمه حتی اگه هزاران کیلومتر جابه جا بشه ;)

978

عه عه عه تو مترو دروازه شمرون یه جمله ی عالی اومده بود به ذهنم یادم رفت بنویسمش. گفتم عالیه واسه پلاس امشبا، عجب خنگم؛ تازه سکو رو هم اشتباه رفتم نزدیک بود بجای شرق برم غرب این آخر شبیه ...


+ از استاد جدید راضی ام؛ اخوئه ولی من ازش راضی ام. خدا کنه تا آخر ترم خوب پیش بره که ترم بعد با خیال راحت دوزبانه بشم. بشم یعنی؟ کانورسیشن انگلیسی رو اضافه کنم؟

979

خدا ... یعنی یه آدم چقدر باید خودشو حقیر بدونه و یکی دیگه رو بزرگ کنه؟ یا نه اصن! بگو یه آدم چقدر باید حقیر باشه که راضی باشه یه نفر خودشو حقیر کنه و اونو بزرگ ببینه! خدایا توبه ...


+ واقعاً ناراحتم ولی ... چی بگم که هیچ ربطی به سر و ته پیاز ندارم!

980

بعله! این چیزا ذره ذره پاشو تو زندگی آدم وا میکنه. متعاقب مسائل قبلی موجود در شرکت، امروز بنده مأمور شدم برم دفاتر یه سازمانی، ببینم کسی هست یه پول چایی بگیره و بجاش یه سری اطلاعات به ما بده یا نه. سعی کردم بپیچونم ولی نشد، رفتم انجامش دادم اما یه طوری که نشدنی بشه. هرچند، خود اولیای امر از راه های دیگه دنبال دم دیدن و زیر میزی دادن و اینان که شدیداً منو بابت حقوقی که پسقردای روزگار میخوان بهم بدن مردد کرده و نمیدونم چه کنم الآن :/


+ خدایا! من نمیخوام این ذره ذره ها رو عین یه اهنربای ضعیف جذب کنم و یه روز به خود بیام که یه کوه ضایعات بهم چسبده و راه پس و پیش ندارم. خودمو به خودت سپردم ...

981

بعد عمری یه بار خونه خواهربزرگه رفته بودن خوب بود که اینم آخرش تو راه با حرف کار و این چیزا ...


+ ابری نیست، بادی نیست، ولی اون بقیه ای هم که سهراب میگه نیست

982

صبح بعد یه سال با منشی سابق شرکت یه مکالمه کوتاه داشتم. یه هو دراومده میگه شما مایه عزت مایید. میگم چه عزتی؟ میگه همین که آدم سالمی هستی مگه کم چیزیه؟ دلم سوخت به حال خودم. فقط گفتم من و شما برخوردمون محدود بوده، همه آدما ایراد دارن، حتماً فبرضت نشده شما بدیای ما رو ببینید ...


+ امشبم دلم سوختا. چند روزه داره میسوزه. خدا میدونه. به این شب عزیز و صاحبش قسم بد دلم سوخته ...

983

بخدا انگار ن انگار امشب شب عیده؛تلویزیونمون که شب عروسی و عزاش یکیه، شهر و مردم هم که از بس گرفتار نون شب شدن دیگه این چیزا یادشون نمیمونه، خودمونم که ... ای داد بیداد


+ خدایا! اینجا کویره؛ قبول! میشه یکی رو بفرستی واسه کویر نوردی، اون گوشه کنارا واسه آتیشش مایِ بوته ی خشکیده رو هم بکنه و از چشم به راهی آسمون نجاتمون بده؟

984

چند وقت پیش غیبت سیاوش قمیشی رو کردم اینجا، انگار یا به گوشش رسیده یا خودش بالاخره از هپروت بیرون اومده. این آهنگ جدیده ش یه جور برگشت به اصله. انگار خودشو احیا کرده. امیدوارم فقط دیگه اونوری نشه ...


+ به قول جناب معین باران میبارد امشب ... اوّلین بارون پاییز